شعر طنز
باب افتتاح
۱۱:۰۷ ب٫ظ ۰۱-۰۲-۱۳۹۶
راه راه:
دولت من دولت تدبیر من
خورده ته دیگ تو کفگیر من
وضع چنین نیست که تقصیر من
مانده کلید همه چی زیر من
تا که بخندد لب من قاه قاه
افتتح یفتتح افتتاح
عرض کنم بنده در این چارسال
هی بنمودم خدمات محال
شرح زیاد است ولی فی المثال
راکتوری را که نمودیم چال ..
تا نرسم بنده به پایان راه
افتتح یفتتح افتتاح
پسته شکن،لیف ،مربای به
چیپس,ناخنگیر، سه پایه ، زره
ابر ، هوا ، سایه ، زمین ، خاک ، مه
اینهمه وارد شده تا اینکه له…
گشته به کل کارگر و کارگاه
افتتح یفتتح افتتاح
منتقد چیز فلانطور بوق!
وعده ی صد روزه ی من را دروغ …
گفته کدام احمق و کرده شلوغ ؟
بنده خودم پاس نمودم حقوق
تا نشود حق و حقوقم تباه
افتتح یفتتح افتتاح
دولت من دولت اخلاق بود
پاسخمان فحش بد و آق بود
البته این ها همه ارفاق بود
ورنه که حق همه شلاق بود
تا بنمایم همه را سر براه
افتتح یفتتح افتتاح
سایه ی جنگ است به روی سرم
نیمه شب از هول و ولا میپرم
وعده ی برجام شده سنگرم
از” همه بی باک تر” از آخرم
تا بتوانم که بگیرم پناه
افتتح یفتتح افتتاح
برج، خیابان، در یخچال،راه
استادیوم، باغچه، کشتارگاه
مرکز پخش لوبیای سیاه
شرکت تولید در مستراح
تا برود بر سر مردم کلاه
افتتح یفتتح افتتاح
ثبت ديدگاه