من با اعتمادبهنفس میگفتم: «امشب قراره بترکونیم!» و مدیران میگفتند: «بله، ترکوندی… ولی بودجه رو!» مهمان ویژهی من همیشه یک نامهی فسخ قرارداد بود؛ نامهای که بیشتر از هر ستارهی مهمان برق میزد.
تنوع جواهرات چنان بود که انگار وارد دیجیکالای قرون وسطی شده باشم. زمرد؟ بله. یاقوت کبود؟ حتماً. سنجاق سینهای که چشم جاریها را نه فقط درآورد، بلکه به مرخصی استعلاجی بفرستد؟ انتخاب شد.