جگر کبابی

گر چه با قبض مزاجم همه شب، آش خورم
سر ظهر آمده‌ام تا جگرت را بخورم

از دست دلار…

اگر بی‌قاعده «بینی» چنین شیب از تورم داشت
دماغ پینوکیو بود، جزئی از برآوردم

تفاوت نگاه

همه جا به شادی و غم، شده ام شبیه مرهم
سر قبر و در عروسی همه جا قرار دارم

سردوشی

شهرا که زرق و برق‌شون زیاد شد
 دائم می‌رفت و میومد جوشی بود

حمله اسرائیل به ایران

 نیست فکرم به جز آبادی و آزادی‌تان 
جامه صلح تنم هست نه رخت پیکار

عنوان