پدرمان میگوید بد نیست یک بچه هم به ما اضافه شود، تا ما هم یک ماشین ببریم. مادرمان میگوید حالا فکر کن بتوانیم در طرح شرکت کنیم و بر فرض هم در قرعه کشی برنده شدیم، پول نجومی ماشین را از کجا بیاوریم؟
درست است که ما در یک کشور ظاهرا دموکرات زندگی میکنیم و همه ما را مهد آزادی بیان میدانند و کافیست یک زنی در کشور دیگر اتفاقی برایش بیفتد تا همه موی خود را قیچی کنیم، اما در اصل اینجا مهد کودک آزادی بیان است.
کنار برج رفته، با همان میخطویله قلبی حک کرده و «ن» را به انگلیسی نوشتیم (به دلیل مسلط بودن به انگلیسی و اینکه آنجا فرنگستان است، دیگر فارسی که نمیتوان نوشت)