مردمان فغان کرده و گفتند: حالا ما چه کنیم؟ نوستراداموس باز هم هایهای وهویهوی کرد و سپس گفت: شانس آوردید پاوربانکم را شارژ کرده بودم. باید بگویم که دودهای سیاه و ابرهای سهمگین خبر از این دارند که برق هم چنان میرود.
ای مو زرد و زیبا! چرا نیامده دست رد به سینهام زدی و مرا از خود راندی. چه کسی جای من را گرفته؟ نکند آن پوتین پر زرق و برق واکسکشیده در گوش تو سخنچینی من را کرده است؟
۷ـ آیا موقع خروج شاه از ایران، مامور گیت، به تعداد چمدانهای شاه و وزن آنها گیر نداد؟ چرا؟
الف) خیر ـ چون از خودشان بود
ب) بله ـ چون زیر گیتی میخواست
ج) خیر ـ چون دلش میخواست
د) بله ـ چون از خیر زندگیاش گذشته بود
آن در باب وی به کام نتوانست رسید که قضای ایزد با تضریبها و قلدریهای وی موافقت و مساعدت نکرد. چون به وزیدن بادی سوی دیار ناکجا آباد فرار نمودی و پسرش بر تخت پادشاهی نشاندی.
خدایا گویند که کفش کهنه در بیابان نعمت است، پس اتوبوس واحد هم، بهتر از اسنپ است. به من صبر ده که در ایستگاه نشینم و ساعت نبینم. علفی زیر پای خود نبینم و موهای خود رنگ دندان نبینم ولی اتوبوس در وقت، بینم.