مخدوم کم‌عنایت

تا مریضی گفت: دکتر جان به داد من برس
«آیم‌ نرس» را در جوابش بی‌تفاخر می‌دهی

بخواب ساترا

دیشب که نقش بووقی بازی نموده فرهاد
شاید به خواب شیرین سانسور کننده رفته

شهر هرت

کاری به جز هم‌آخوری در کل عمرت
با کله زرد بی‌مخ بنگی نکردی

شهریار شعر من

او شنیده این مثل را که «زن شاعر نشو»
بوده عاقل‌تر پری، از خیلی از ما شهریار

کو ماشه؟

گفت: این‌ها را ولش، تحریم‌ها
می‌رود آهسته و بی‌دنگ و فنگ

عنوان