اگر ببیند آتش در کالیفرنیا خیلی شیطونبلاست و هی تمام نمیشود، تعبیرش آن باشد که گرما قرار است دلها را نرم و به هم نزدیک کند. پس برود درختهای صورتی، گلبهی، هلویی و کالباسی را پیدا کرده، محتوای شیلنگهای آتشنشانها را تمجید نماید.
پیغامی فرستادم به آقازادهی خاندایی فیالجمله که فیلترشکنی به جهت بنده فراهم نماید برای تفرج فجازی. الحمدلله رب العالمین داییزاده امروز (که همان سه شنبه است) خبر داد از یافتن فیلترشکنی که دماغمان تازه شد.
ما هم اگر آقای خودمان بودیم، الان در خانه و ویلای خیلی خیلی بزرگمان نشسته بودیم و برای هر اتاق آن یک بخاری گذاشته بودیم و دیگر کسی نمیتوانست به ما بگوید درجه بخاریمان را روی چند بگذاریم و کی استخرمان را پر کنیم یا نکنیم.
داشتم در مورد خودمان فکر میکردم. فکرش را بکن! سالها بعد در اتوبوس کنار هم بنشینیم و بعد از سه ساعت که هر کدام با آب دهن آویزان خوابمان برده و هی کلههایمان ول میشود روی شانه هم...