روزی پیری در غار تنهایی خود نشسته بود و پیاز رنده می کرد و چون ابر پاییز اشک میریخت. ناگهان مریدان بر وی وارد گشتند و چون پیر را به گریه دیدند بر سر و صورت خود خنج کشیده و ناله های جانسوز از خود متصاعد کردند. پیر چون مریدان را بدین حال دید دست از رنده کردن کشید و سبب این روانی بازی های مریدان را جویا شد.
+ سلام. لطفا اگه میشه مهمترین خبری رو که اخیرا شنیدید برامون بگید.
- یه پسر خاله دارم، یه روز به عنوان هنرور رفته سر فیلم برداری خلیل کبابی. تا آخر قصه ی فیلمو برام تعریف کرده. میخوای واست تعریف کنم؟
کلی کوکتل مولوتف درست کرده بودم که بعد از انتخابات بریزیم تو خیابونا، چند تا سطل آشغال و اتوبوس آتیش بزنیم. اما نتیجه ی انتخابات یه چیز دیگه شد و الآن همشون رو دستم مونده. تا چهرشنبه سوری هم که خیلی مونده.
با دیدن اون پارچه ی سبز و نبات اولش تحت تأثیر قرار گرفتم که به آقای رئیسی رای بدم ولی حالا که معلوم شد انتخاباتی بوده، قطعا به آقای روحانی رای میدم که نه تنها دم انتخابات بلکه تو این چهار سالم چیزی ازش بهمون نرسید که فکر کنیم انتخاباتیه.