تذکره‌ی دائم‌الاضطراب

سرشار از تناقض

و چون در هیبت «زوجه» درآمد، همه‌ی این اوصاف به توان ده رسید و بیخ ریشش نشست.

مناجات همسری

ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که از عشقش مگس شد، بینوا یوز!

مخدوم کم‌عنایت

تا مریضی گفت: دکتر جان به داد من برس
«آیم‌ نرس» را در جوابش بی‌تفاخر می‌دهی

بخواب ساترا

دیشب که نقش بووقی بازی نموده فرهاد
شاید به خواب شیرین سانسور کننده رفته

شهر هرت

کاری به جز هم‌آخوری در کل عمرت
با کله زرد بی‌مخ بنگی نکردی

عنوان