خاطرات ایران محاله یادم بره

قوز بالا قوز

اما چشم‌تان روز بعد نبیند با برادر صدام قرار بود یک هفته‌ای تهران را بگیریم و برگردیم به دوران خوش و خرم پهلوی که هشت سال طول کشید و آخر خودمان به غلط‌کردن افتادیم. 

روز نوشت‌های یک شهروند عادی اسرائیلی

اوضاع خیطه!

خواب‌های آشفته‌ای می‌دیدم. نتانیاهو مشکی پوشیده بود و روی گنبد آهنین نشسته بود و فلوت می‌زد. چند مار کبری هم با قر و قمیش از زیر گنبد آمدند بیرون و چمباتمه زدند و برای من دست تکان دادند...

ادای ورزش

گفت خانم پس چه شد چای و غذای کوفتی
گفتمش کوری مگر دیوانه، ورزش می‌کنم

راه راه ۲۹۲