استاندار: (در حال ذکر گفتن است. دستش را بالا میگیرد تا به کارمند بفهماند که باید منتظر بماند) الغوث الغوث خلصنا من النار یا رب! ... چیکار داری؟
کارمند: قربان مردم تجمع کردن جلوی استانداری دارن شعار میدن
استاندار: یا اکرم الاکرمین! ... چی شده مگه؟
ما ترسیدیم آندروماییها دیگه ازمون تخمه ژاپنی نخرن. یعنی تو ژاپنِ خودشون تخمه تراریخته بکارن. مردمشونم یهسره شعار میدادن که انرژی خورشیدی، حق مسلم ماست. البته اون زمان واردات و صادرات سیاره دست دایناسورا بود. این دایناسورام چون دستشون به دهنشون نمیرسید یه خرده کنس بودن تو این جور مسائل.