دستانی درازتر از پا

بیرو

نقل است شبی خسته از روزگار شبانی با نوای «دارم میرم به تهران» به پایتخت آرزوهایش گسیل همی‌داشت و از آنجا که فشار آب کارواش وی را به یاد آبشار و آب‌تنی در رودخانه‌های لرستان همی‌انداخت پاشنه کفشش را برهمی‌کشید و مشغول به کار شد.