دانشجویان هم که پر تابلو بود میخواهند کلاسهای دانشگاه را بپیچانند، هی سوراخ سمبههای سفارت را انگولک میکردند و هربار یک سند خصوصی از همکاریهای امریکا و برخی از اعضای دولت موقت و دیدارهای مخفیشان گیر میآوردند. کار داشت بیخ پیدا میکرد که دولت گفت: «اصلا شما مگه درس و مشق ندارید؟ بیخیال نشید استعفا میدما»، سپس استعفا داد و رفت.
آرنجش را در پهلوی بغل دستیاش فرو میبرد: یادت باشه درس دهقان فداكار رو هم مثل حسین فهمیده از کتاب درسي حذف کنیم
...که مسافران قطار بیمه بودهاند ...
برای دومین بار آرنجش را در پهلوی بغل دستی فرو میبرد و میگوید: اين اسمش چي بود؟
نصف عمر این موجود هم صرف این میشود که به همه ثابت کند سقوط پلاسکو و نوسان قیمت شن و سیمان ربطی به او ندارد. این موجود هیچ دل خوشی از درس مقاومت مصالح نداشته و در پایان قرابت عجیبی بین خودش و کار فرهنگی در دانشگاه میبیند.