سرباز سوم: قربان اجازه! گروه آخر را بکشید. بقیه گروهها بیدارتر میشوند.
فرمانده: باز تو نشستی شبها برنامه تا ثریا دیدی. حقته که بمیری مزدور. کیو کیو کیو!
لطفا دستور بفرمایید، یک گوشه چشمیهم به ما بکنند کمیشیتیل این چاکران را زیادتر بدهند. یک بار فکر نکنید داریم گدایی میکنیم، نه هرگز، ما فقط میخواهیم پیشمرگتان شویم. قبلاً از همکاری و لطف شما تنکیو داریم.