شعبه‌ دیگری ندارد

به مامان رستم یکی زنگ زد
ز هجران شوهر به رخ چنگ زد
بدو گفت رودابه ای نازنین
مکوب این چنین پای خود بر زمین

گوش شیطون کر

برگی از خاطرات یک غرب‌پرست

با تعجب به خودم گفتم: داخلی؟ داخل کدام کشور؟ داخل می‌تواند هر جایی باشد، حتی داخل رویا و توهم! خبر را دوباره خواندم، اما نامی از کشور خاصی برده نشده بود.

عرض حاجت به امام

تو راه خطر فراوونه، دُز زیاد
پس یکی همراه شما باس بیاد
که وقت حمله بکنه جیغ و داد
هول و ولا بشه فلنگ و بستیم
بازم اگه کاری باشه ما هستیم

قصه جوان و غول چراغ جادو

سرزمین فرصت‌ها

همین‌طور که از خستگی پاهایش را روی زمین می‌کشید و می‌خزید و پیش می‌رفت، پایش به یک چراغ جادو خورد. چراغ را برداشت و شروع کرد به هااا کردن و تمیز کردن که یک دفعه غول بزرگ و بی‌شاخ و دمی از آن بیرون زد.




عنوان