فروشنده

با ساز هر دلقک

تا که ریست گردد همه امعاء و احشاءت
بی روغن کرچک، وطن را می‌فروشی باز
تا که بماند خشک شلوار و تُشک بی‌شک
به بسته‌ای پوشک وطن را می‌فروشی باز
با مریم و مستر دونالد و پَهلَوَک(پهلوی کوچک) کوکی
با ساز هر دلقک، وطن را می‌فروشی باز

شاه نو!

شعر نگیم، شاعر بشیم

مجلس بگیر مست و غزل‌خوان و دودگیر
گاهی به دوستان بده یک حال معنوی

از نیچه و فروید بگو، از تهاجم
افکار مارکس روی جوانان شوروی

نگاهی به آزادی و هیجان در رژیم شاهنشاهی

زاویه را باز کنید

این حزب اینگونه بود که خودشان کاندید می‌شدند، خودشان انتخاب می‌کردند، خودشان رأی می‌دادند، خودشان انتخاب می‌شدند، خودشان خوشحال هم می‌شدند از رأیی که آورده‌اند، حتی خودشان می‌ریختند در خیابان و بعضاً خودشان ساندویچ هم گاز می‌زدند