حاشیه‌نگاری نمایشگاه کتاب

بالاخره رفتیم میخ بکوبیم

در ادامه‌ی تلاش‌های انگیزشی، صبح پنجشنبه صبحانه در سینی گذاشته تقدیم نگاه همسر کرده و گفتیم: «عزیزم، خیلی هوسِ ساندویچ‌های سرد نمایشگاه کتاب رو کردم.»
بدین ترتیب با ایجاد انگیزه، دامن‌کشان و بچه در کالسکه، برای ناهار عازم نمایشگاه کتاب شدیم.

فال نمایشگاه کتاب

وبالِ گردن

بدانید که کتاب خریدن و فقط استوری کردنش، بدون خواندن، هیچ سودی ندارد و وبالی بیش نیست و انجام‌دهنده آن هم وبال جامعهٔ فرهنگی کشور.

نمایشگاه کتاب چگونه رونق گرفت؟

فرهیختگان سرخ کردگی!

فی‌الفور سوله‌ای را اجاره کردند که به سیسشان نمی‌خورد و چندین کتاب از این‌ور و آن‌ور جستند و در آن ریختند و بر سردرش هم بنری عظیم الجثه نصب کردند با عنوان «نمایشگاه کتاب».

ذکر کتاب

یار غار

آورده‌اند روزی جمعی از دانشجویان، یارِ ما «کتاب» (کثرالله چاپه) را بدیدند که بر درختی تکیه کرده و هق‌هق‌کنان می‌گرید. او را گفتند: «علت چیست؟ شیطون بلا! نکند عاشق شده‌ای که همانند جوان بر درخت تکیه نموده‌ای؟»




عنوان