درد داری

توی کشتی تو قلیان کشیدند
تو از تفریح آنها درد داری

انشا به مناسبت روز پست

جیب متصل به چاه نفت

خدا را شکر نصف دعواهای مادر و پدرمان تمام شده، نصف دیگرش مانده برای وقتی که پستچی می‌رسد در خانه‌مان!

خاطرات یک آمریکایی

خاطرات ایران محاله یادم بره

پهلوی‌ها خیلی دوست داشتند خدمت کنند و ما چون خارجی هستیم و چیزی به اسم تعارف در دیکشنری‌مان تعریف نشده دست‌شان را رد نمی‌کردیم.

در اتاق جنگ اسرائیل چه می گذرد؟

شنود اتاق جنگ اسرائیل

سرباز سوم: قربان اجازه! گروه آخر را بکشید. بقیه  گروه‌ها بیدارتر می‌شوند.
فرمانده: باز تو نشستی شب‌ها برنامه تا ثریا دیدی. حقته که بمیری مزدور. کیو کیو کیو!