سرزمین فرصتها
۱۰:۰۵ ق٫ظ ۱۸-۱۱-۱۴۰۳
همینطور که از خستگی پاهایش را روی زمین میکشید و میخزید و پیش میرفت، پایش به یک چراغ جادو خورد. چراغ را برداشت و شروع کرد به هااا کردن و تمیز کردن که یک دفعه غول بزرگ و بیشاخ و دمی از آن بیرون زد.