ماجراهای رستم ۲

رستم و هفت خوان کنکور

پسر گفت:«اول اسمتو بگو.» رستم بادی به غبغب انداخت و گفت:« منم رستم زابلی پور زال!» پسر گفت:«ها؟» رستم گفت:«رستم دستانم من، یل سیستان.» پسر گفت:«اینا همش اسمته؟» رستم کلافه گفت:« رستمم بابا.»

ماجراهای رستم ١

رستم و پری مجازی

سیمرغ کمی فکر کرد و بعد گفت:«این قضیه بو داره‌ها. از خیرش بگذر. تهمینه بفهمه شر میشه‌ها.» رستم گفت:«تهمینه بعد سهراب، دیگه منو بلاک کرده. میگه من بی‌عاطفه‌ام. من بی‌عاطفه‌ام سیمرغ؟ اصلا همش تقصیر همین فردوسیه، یه کاری کرده که همه منو دیس کنن!»

از صفحه «شب امتحانِ»دفترچه خاطرات دانشجویی

کامنت مفهومی پای پست‌های همکلاسی‌ها

6:45 تا 7 صبحانه/ درصورت عدم وجود نان، جایگزین شدن تماشای تکرار دوم خندوانه.
7 تا 7:20 خیره نگاه کردن توی آینه و شمردن جوش‌ها.

به بهانه‌ی حذف پهپاد آمریکایی از مجسمه‌ی سیمرغ در مشهد

استدلالات چخ چخی

شاید یکی از بچه های مسئولای شهرداری از باباش پهپاد مُخواسته و باباش روش نِمِشُده بگه پول نِدِرُم برات بخرُم. رفته ای پهپاد ره برداشته و برده برا بچش. هم مجسمه ره سبک کرده هم جلو بچش شرمنده نِرِفته.