ما از او خواستیم یک دانه بچه دیگر بیاورد تا ما خواهر و برادر دار شویم و بتوانیم انشای خود را بنویسیم؛ اما او قبول نکرد و گفت: «واه...واه...چه غلطا! برو سر درست بزمجه. فضولی این کارا به تو نیومده. تو خرج تو یکی هم موندیم!»
اول: کسی نیست یک لیوان آب دستمان دهد تا دندان مصنوعی خود را در آن بگذاریم. حتی کسی نیست که آب لیوان دندان مصنوعیمان را عوض کند. حتیتر دیگر کسی نیست که به اشتباه آن را سر بکشد.