پاتختی ناگهانی
این چی چی بود آوردین؟!

راه راه: کم کم سر و کله‌ی خانواده‌های لشکری و کشوری پیدا می‌شود. یک عده روی صندلی و یک عده هم جلوی میز عروس نشسته‌اند. دخترهای دم بخت را بیشتر هول می‌دهند آن جلوها. نوبت باز کردن کادوهاست.
خواهر عروس بلند می‌شود و چند تا سرفه ریز می‌کند و می‌گوید:
– خانم‌ها تو رو خدا بفرمایید از خودتون پذیرایی بکنید تا کادوها رو باز می‌کنیم.
و همزمان یک جعبه کادو‌پیچ شده را برمیدارد. رویش نوشته شده:
«خبرناگهانی ازدواجت تمام زلزله‌های کشور را از یادبرد. باآرزوی خوشبختی، عموحسن(روحانی)»
خواهر عروس کادو را باز می‌کند:
– حکم مدیریت کلیه شرکت‌های نفتی جنوب از طرف دولت
جمع نشسته جلوی میز یکصدا می‌خوانند:
«سبزی پلو با ماهی/ مچکریم روحانی»

کادوی بعدی از طرف سید میم.خ است.

خواهر عروس:
– دستشون درد نکنه یه جلد کتاب «چگونه تَکرار کنیم؟»
جمع سکوت کرده و همدیگر را نگاه می‌کنند.

هدیه بعدی از طرف وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی است.
– سیمرغ بلورین ناگهانی‌ترین ازدواج تعلق می‌گیرد به خمینی جوان
جمعیت:
«تئاتر و فیلم و سینما/ سیمرغتون تو حلق ما»

یکهو زن عباس آخوندی از راه می‌رسد و کادویش را می‌دهد دست خواهر عروس. مهمان‌ها کف‌زنان می‌گویند:
«مسکن مهر چه اَخ و پیف/ اجتماعیش رو کن ردیف»
زن آخوندی با اخم می‌گوید:
– به وزیر جدید بگین، ما دیگه کاره‌ای نیستیم. مرسی اَه.

در این لحظه زن همسایه وارد می‌شود و کادوی صادق زیبا کلام را می‌دهد دست خواهر عروس و می‌گوید:
– آدرس درست بدین به مردم اشتباهی کادو رو فرستاده خونه ما.

نوبت میرسد به کادوی رئیس مجلس.
– بله دستشون درد نکنه. یه پکیج آموزشی ۲۰دقیقه‌ای. ایشالا عروسی بچه‌هاشون جبران کنیم.
صدای حضار بلند می‌شود:
«علی آقا جون گل کاشتی/ چندتا پکیج می‌ذاشتی»
«اف ای تی اف، سی اف تی/ برجام مفتی مفتی»

خانواده احمدی‌نژاد و بقایی و مشایی از جمع جدا نشسته‌اند. زن بقایی جلو می‌آید و کادو یش را که یک زنبیل خرید قرمز است می‌گذارد روی میز.
اینبار هم مهمان ها می خوانند:
«نقل و نبات و پولک/ زنبیل نو مبارک»
مادر عروس گوشه چشم نازک می‌کند و می‌گوید رنگ وسایل دخترش صورتی است و این زنبیل قرمز، سِت را خراب میکند. زن بقایی ناراحت میشود. زن احمدی نژاد جلو می‌آید و میگوید:
– چه خبرتونه؟! چه خبرتونه؟!
در همین لحظه زن مشایی جلو می‌آید و می‌گوید:
– اسفندیار جان یک نهال درخت کادو فرستاده.
جمع:
«درختتون گلابی/صدآفرین مشایی»

عفت خانم هم به همراه دخترانش آمده‌اند و در گوشه‌ای از مجلس نشسته‌اند. یک عکس از حاج آقا هم با ربان مشکی کنار قاب دیده می‌شود. عفت خانم جلو می‌آید و عکس حاج آقا را می‌گذارد جایی که همه ببینند و می‌گوید:
– مرحوم خیلی دوست داشت عروسی ناگهانی این جوون رو ببینه ولی حیف که نشد…(رو به فاطی) فاطی اون کادو رو بده.
خواهر عروس:
– وااای حاج خانم چقدر زحمت کشیدین. چه قدر با‌ارزش. یه بطری از آب استخری که مرحوم رو توش از دست دادیم.
جمع با حالی گرفته می‌خواند:
«ای آنکه مذاکره شعارت/جان‌ها به فدای خاطراتت»

در انتهای مراسم مادر داماد پاکت کادوی پدر و مادر داماد را تحویل می‌دهد. خواهر عروس می‌گوید:
– به به! یه تور زیارتی در کاخ…نه چیز… مرقد پدر بزرگشون رو هدیه دادن و یه تور سیاحتی به مقصد امریکا. مبارکشون باشه، ایشالا خوش بگذره.
حاضران همین‌طور که دارند آماده رفتن می‌شوند می‌گویند:
«چپ، راست، کارگزار/ قربون این یادگار
کادو چه های کلاسه/ چشما درآد از کاسه»

۲ Comments

  1. safoora ۱۳۹۷-۰۹-۱۰ در ۱۱:۳۳ ق٫ظ- پاسخ دادن

    شعراشون :))))

  2. همونی که دعوتش نکردن! ۱۳۹۷-۰۹-۰۹ در ۸:۲۶ ب٫ظ- پاسخ دادن

    مهمونا چه ذوقی داشتن تو شعر :دی
    عالی بود کلی خندیدم:))))))

ثبت ديدگاه