نگاهی به آزادی و هیجان در رژیم شاهنشاهی
زاویه را باز کنید
۰:۲۱ ق٫ظ ۰۳-۱۲-۱۳۹۷
راه راه: بیایید به حکومت سلطنتی از یک زاویه باز نگاه کنیم، هر چه زاویه بازتر باشد بالطبع چیزهای بیشتری هم میبینیم حتی آن سوراخ-سنبهها را… از همین زاویه متوجه میشوید که حکومت سلطنتی چقدر باحال است و حالا که چهل سال از آن دوران میگذرد، عدهای از همان پسماندههای سلطنت همهاش میگویند از این شنبه دیگر میآییم و همه آن رفاه و آزادی و هیجان را برمیگردانیم. همانطور که زاویه دید خود را حفظ کردهاید به چند مورد از آن رفاه، آزادی و هیجان توجه کنید، شاید که… بگذریم!
موروثی بودن سلطنت: صاحب سلطنت که در آن دوران به آن محمدرضا شاه میگفتند از هر وسیلهای برای شاد کردن دل مردم استفاده میکرد. یکی از آن وسایل شاد کننده زاییدن بودن، البته از نظر شاه هر زاییدنی هم شادی نداشت، او معتقد بود که باید پسر باشد تا سلطنت را حفظ کند. بنابراین روزی که ملکه تصمیم گرفت پسر بزاید، شاه کل مملکت را یه لنگه پا نگه داشت تا پسر به دنیا بیاید و بعد از زاییدن هم کلی توپ در کرد تا مردم لنگه دیگر پا را نیز از زمین بردارند و از اینکه خداروشکر بی صاحاب نماندهاند، جشن و پایکوبی راه بیندازند. در حقیقت شادی مردم در گرو زاییدن و زاییده شدن خلاصه میشد.
دموکراسی: مردم در آن دوران نمیدانستند دموکراسی خوردنی است یا پوشیدنی و شاه مملکت که خودش هم نمیدانست، با خودش گفت چه کاری است حالا؟! و یکه و تنها بدون اینکه مردم را به زحمت بیندازد، شخصاً بار سنگین دموکراسی را به دوش کشید. اصلاً شاه راضی نمیشد مردم شناسنامه به دست در صفهای طولانی که امروز میبینید پای صندوق رأی گشنه و تشنه سرپا بایستند. این دغدغه شاه به جایی رسید که حتی همه حزبهای موجود را تعطیل کرد و حزب رستاخیز را راهاندازی نمود. این حزب اینگونه بود که خودشان کاندید میشدند، خودشان انتخاب میکردند، خودشان رأی میدادند، خودشان انتخاب میشدند، خودشان خوشحال هم میشدند از رأیی که آوردهاند، حتی خودشان میریختند در خیابان و بعضاً خودشان ساندویچ هم گاز میزدند.
مسافرت خارج از کشور: شاهنشاه روحیه حساسی داشت و اصلاً طاقت دیدن مشکلات مردم را نداشت. او وقتی میدید پول نفت کفاف زندگی خودش را هم نمیدهد چه برسد به مردم، همه خاندان سلطنت را یکجا جمع میکرد و یک سفر آن سر دنیا میرفت تا بادی به کلهاش بخورد و فکری کند! مردم هم از اینکه صاحبشان در کشور نیست یک چند صباحی با خیال راحت با عرقگیر و پیژامه – از این راه راه ها – پایشان را دراز میکردند و آبگوشت میزدند با ترشی، حتی پیاز هم میخوردند.
آزادی: شاه که از همان ابتدای حکومت به فکر آزادی مردم بهویژه زنان بود از هیچ تلاشی در این زمینه فروگذار نکرد و انصافاً هم به همه زنان به یک چشم نگاه میکرد. به همین دلیل طرح ممنوعیت حجاب را صادر کرد تا خواهران ایرانیاش در رودربایسی پدر و برادر خود نمانند و همه از آزادی بطور مساوی بهرهمند شوند. شاه حتی پا را فراتر گذاشت و مخلوطی از تمدن، آزادی و حقوق بشر را اُورت زیر دست و پای زنان ریخت و با اعطای برهنگی در فیلمها و کابارهها و… به آنها، مرزهای حقوق نابرابر زن و مرد را در هم درنوردید.
ثبت ديدگاه