هنـرِ برحق بودنِ همیشه (۸)
سلیقهی شخصی در جامعهی آماری
۱۰:۰۰ ق٫ظ ۲۹-۱۰-۱۴۰۳
قسمت قبل
برداشتی آزاد و نقیضهوار بر کتاب
«هنر همیشه برحق بودن آرتور شوپنهاور»
نوزدهم. سلیقۀ شخصی خودت را به خورد خصمت بده.
در اثنای بحث، کار به جایی میرسد که شما وارد جاده خاکی میشوید و اشعار نامنطقی بیان میکنید. حتی ممکن است بفهمید که طرفِ مقابلِ شما هم فهمیده که دارید بحث نامنطقی تفت میدهید. اینجا تا شاخکهای طرف نجنبیده، باید این گفتهها را ربط دهید به سلیقه و عقیدۀ شخصیتان. اینگونه برد با شماست. میتوانید از کلمات «این نظر شخصی منه، من فکر میکنم که اینجوریه، این رو بهعنوان نظر شخصی بپذیرید و…» اینگونه حرفتان را زدهاید و کِرمتان را هم ریختهاید، ولی در آخر این را نظر شخصی (با عیب و ایراد خودتان) میدانید.
مثال مناسب برای همهجا و همهکس در بحث هنری:
اولی شمایید و دومی هم طرفِ مقابلتان.
اولی: من فلانی رو استاد نمیدونم.
دومی: جان؟
اولی: این نظر شخصی منه. بههرحال هرکسی میتونه نظر شخصی خودش رو داشته باشه. ایشون هم شاید بهنظر خیلیها استاده ولی از نظر من اینجوری نیست.
*
بیست. از جامعۀ آماری زیادی برای تأیید حرفت استفاده کن.
اواسط بحث، پیش میآید که حرفتان (مثل هرجای دیگرتان) بنیۀ مناسب و کیفیت لازم ندارد. اینجا شما باید عدهای را قربانی کنید. این قربانیان، حتماً غایبانی هستند که روحشان هم خبر ندارد که کسی پشت سرشان حرف میزند. فقط زیادند. آن هم الکی زیاد. سند جمعی رو میکنید، بدون اینکه سندی باشد و نه مدرکی باشد!
مثال مناسب خالی، شمارۀ یک: وسط هر بحثی میگویید: «میدونید الآن مشکل اصلیِ نود درصد مردم مملکت ما چیه؟ اینه که فلان!» کدام نود درصد؟! کدام مردم؟ چه کسی دیده و شنیده؟!
اینجا شما برندهاید.
مثال مناسب خالی، شمارۀ دو: ما باید به همۀ معلمان (یا هر شغل دیگری) احترام ویژه بگذاریم. شما این حرف مرا از هر معلمی پیگیری کنی همین را میگوید.
اینجا جامعۀ آماری زیادی را آوردهاید و دیگر کسی اینقدر هم بیکار نیست که دنبال اثبات یا رد مسئلۀ شما نمیرود. معلمان هم مانند تمامی اقشار عزیزند و قابل احترام.
مثال سه، مناسب برای کلاس درس: آنجایی که مغزتان دیگر نکشید و ارور داد. آنجایی که دیگر نمیدانستید این مباحث و درسها را چه کسی دانلود کرده است، میتوانید با ساخت یک «خِرَد جمعی» کل کلاس را علیه کلاس بشورانید که «استاد! مطالب سنگین است و ما نمیفهمیم و رفرنس فلان است و چنان است و دیگر وقت هم گذشته و اگر ساعت ندارید، تقویم هست و استاد، خسته نباشید.» خرد جمعی با صدای بلند، حرفش را میزند و دیگران هم فکر میکنند که این منطقیتر و اندیشمندانهتر است. لذا همراهتر هستند و میخواهند که از آن عده جا نمانند. شاید بگویید این همان رفتار گلهای است. بروید و سرچ کنید!
این گزینه، خوراک فضای مجازی هم هست. مثلاً محصولی را به این و آن معرفی میکنید که یک عدد پلاتیپوسِ دارای دو عدد سلول خاکستری و آیکیویِ زیر پنجاه هم به رایگان، خواهان آن نیست. ولی میگویید که فالوورانِ من همگی این را خریدهاند و استفاده کردهاند و پسندیدهاند و رضایت هم داشتهاند!
(قطعاً ادامه دارد…)
ثبت ديدگاه