حاشیه‌نویسی نطنز نوزدهم
لوح افتخار و کمپوت زرین میرسد به…

راه راه: از در که وارد می‌شوی حساب کار دستت می‌آید. پرچم‌های کوچک آمریکا را مثل خطوط راهنمای بیمارستانها، کف حسینیه هنر چسبانده‌اند که راه را نشان بدهند. همین که انتهای مسیر به سالن برگزاری نوزدهمین نطنز باشگاه طنز انقلاب اسلامی ختم شد نه سرویس بهداشتی، نشان می‌داد نطنز واقعا یک محفل هنری است.

وارد سالن که شدم تازه اذان مغرب را گفتند. طبقه بالا نمازخانه بود و عوامل برنامه مهمانان را به آنجا راهنمایی می‌کردند. من هم آخر مجلس روی یکی از صندلی‌های آبی سالن نشستم بلکه چیده شوم! سالن به خوبی روشن بود. نزدیک به ۲۵۰ صندلی را منظم گرداگرد صحنه اجرا چیده بودند. دکور در نوع خودش جالب بود. دیواره چوبی یک کلبه که پشت پنجره‌هایش پرچم ایران بود و روی آن شعارهایی انقلابی مثل درود بر خمینی با اسپری قرمز و به سبک همان دوران نوشته شده بود. روزنامه‌های بهمن سال ۵۷ در یک طرف دیوار چوبی کار شده بودند و بالای همه اینها پرجم بزرگ تا انقلاب مهدی نهضت ادامه دارد خودنمایی می‌کرد. به قربانش بروم پرچم و رنگش را در اوج بی‌سلیقگی انتخاب و خیلی بدخط کار کرده بودند. حدس میزنم از آن کارهای دقیقه نودی بود.

از اذان که فاصله گرفتیم آهنگ ملایمی، شاید برای تست صدا و شاید برای تلطیف روان حاضرین در سالن پخش شد. آهنگی که البته خیلی زود قطع شد و جایش را به سرودهای انقلابی داد. نگاهی به حاضرین انداختم. بیش از نیمی از سالن پر شده بود و جالب آنکه جز بنده و عوامل برگزاری تقریبا همه خانم بودند. کمی بعد، وقتی تقریبا بیست دقیقه از ساعت شش گذشته بود و سالن بگی نگی پر بود، آهنگ‌های انقلابی قطع شد و صدای تلاوت قرآن نوید شروع مراسم را داد.

مجری بالا رفت، محمدرضا شهبازی بعد از سلام و علیک و چندشوخی توضیحاتی در مورد برنامه، مسابقه پیامکی و بلیت اختیاری ارائه کرد. سپس محمد سلامی به عنوان اولین شاعر پشت تریبون رفت و شعر خواند. به عنوان کسی که دستی نه، انگشتی بر آتش شعر دارد از شعرش خیلی خوشم آمد. اجرایش هم جالب بود و آن وسط‌ها مزه‌های خنده‌داری می‌پراند. شاعر بعدی فهیمه انوری بود که می‌خواست بداند سال دیگر ترامپ و نتانیاهو حال و احوالشان چگونه است و در شعرش به این سؤال جواب داده بود.


برنامه بعدی تقلیدی زنده از برنامه راز بقا به اسم راز فنا بود که توسط رضا عیوضی و امیرحسن محمدپور اجرا می‌شد. برنامه را که در مورد بیت‌المال و آقازاده‌ها بود حاضران خیلی پسندیدند. ترجمه ناقص انگلیسی متن بسیار شیرین و طنز کار شده بود. شاعر بعدی زهرا فرقانی بود که قصیده‌اش را به حامد بهداد تقدیم کرد و خیلی خانمانه او را شست و آویزان کرد. بعد از او هم مهدی سینا به صحنه رفت که شعر بخواند، اما اینبار همراه با موسیقی. ترانه‌ای که خواند در مورد آمریکا بود. هرچند صدای بالای باس بلندگوهای سالن حس دیسکو بودن را منتقل می‌کرد و گوش‌ها را به شدت آزار می‌داد، اما از موبایل‌هایی که برای فیلمبرداری از جیب بیرون می‌آمدند معلوم بود مردم از اجرا لذت می‌برند.

نوبت به شاعران برتر جشنواره «امضای کری تضمین است» رسید. مصطفی صاحبی به عنوان نفر دوم، و محمدحسین مهدویان به عنوان نفر اول به ترتیب پشت تریبون رفتند و شعرهایشان را اجرا کردند. سپس علی‌اکبر مدرسی‌زاده نقیضه‌ای بر شعر سنگ قبر پروین را برای قبر برجام خواند. شعرش که تمام شد از برندگان بخش‌های مختلف جشنواره «امضای کری تضمین است» تقدیر شد. به صورت اتفاقی چندنفر از مردمی که برای تماشای برنامه آمده بودند جوایز را به برندگان تقدیم کردند.


تقدیرها که تمام شد نوبت به دو دخترک بانمکی رسید که این روزها تصویرشان در فضای مجازی دست به دست می‌شود. آنها در نقش آمریکا و ایران برای یکدیگر رجزخوانی می‌کردند. خودمانیم بازیگر نقش آمریکا خیلی شر بود و مانده بودم ایران چطور نمی‌ترسید و محکم جوابش را می‌داد. نمایش که تمام شد، برق رفت. پای مجری سیم پروژوکتور را کشید و همه‌جا برای چند دقیقه تاریک شد که البته خود مجری با شوخی‌هایش اجازه نداد برنامه از دستش خارج بشود.

با پخش تصاویری فضا عوض شد، تصویر همان دخترکی که به پدر شهید مدافع حرمش می‌گفت: «جات اینجاست». فضا به اندازه کافی سنگین شده بود، ولی با دعوت از آن دخترک و مادر و برادرش سنگین‌تر هم شد. مجری کنترلش را از دست داد و به گریه افتاد. خصوصا بعد از صحبت‌های دخترک که تعریف کرد چطور پدرش اسم او را زینب گذاشته است. فضای غمناکی بود. الحق که حزب‌اللهی جماعت تا روضه نخواند ولکن ماجرا نیست، حتی شده در مجلس طنزش. زینب جایزه آن دو دختر رجزخوان را داد و بعد از خودش هم تقدیر شد در نهایت برنامه به روال عادی‌اش برگشت.

بعد از آن دقایق ناراحت‌کننده مهدی امامرضایی و امین شفیعی شعرهای طنز خود را خواندند. شفیعی ناخنک که نه، چنگی به انتخابات مجلس زد که در نوع خودش جالب بود.

رضا احسان‌پور شاعر بعدی بود که گله‌هایش را سر سینما خالی کرد و بعد از او هم محمدرضا درخشان شعر خواند. در بخش آخر برنامه برنده جایزه مسابقه پیامکی را دادند که بامزه‌تر از بقیه گفته بود درمان ضربه ملایم مغزی چیست؟ جایزه‌اش هم مثل بقیه برگزیدگان یک کمپوت گلابی در کنار مقداری وجه نقد بود. کمی بیشتر از دو ساعت از شروع برنامه گذشته بود که مجری با تعریف یک خاطره حسن ختام مجلس را اعلام کرد و با پذیرایی از میهمانان نوزدهمین محفل طنز انقلاب، نطنز، به پایان رسید.

۲ Comments

  1. عظمت ۱۴۰۰-۰۱-۲۱ در ۲:۰۲ ب٫ظ- پاسخ دادن

    خیلی متنتون قشنگ بود…
    موفق باشید

  2. مهدی ۱۳۹۹-۰۶-۱۰ در ۶:۰۱ ب٫ظ- پاسخ دادن

    عالی بود، خداقوت

ثبت ديدگاه