گفتوگویی با قدیس والنتینوس
ولنتاینزدگی فرهنگی و فرهنگ ولنتاینزدگی
۱۰:۰۰ ق٫ظ ۲۵-۱۱-۱۴۰۳
مجری: بینندگان عزیز، سلام! در روزهای عشق… روزهای لبخند… روزهای نزدیکی دلها، روزهای عشقورزی، روزهای عشقطلبی…
مهمان: دمش گرم، چه روزای خوبی دارید شما! اهل کجایید؟
مجری: [سرفه] بله، در حوالی ولنتاین خدمت شما هستیم. مهمان برنامه ما به مناسبت این روز خاص، قدیس والنتینوس از منظر هوش مصنوعی هستن. بفرمایید قدیس.
والنتینوس: شما مگه ایتالیایی هستید؟
مجری: سلام نمیکنید قربان؟
والنتینوس: خب، سلام. منم تسلیت میگم این روز رو…
مجری: عه، قدیس! روز شادیه؛ تسلیت برای چی؟
قدیس: مرد مومن! من امروز مُردمها!
مجری: خدا رحمتتون کنه. حالا بفرمایید نظرتون کلا در مورد روز عشق چیه؟
قدیس: هی..
مجری: آخی… یاد عشق جوانیتون افتادین؟
قدیس: عشق جوانی چیه برادر؟ توی اون حکومت نظامی، که سگ جفتگیری نمیکرد، ما میرفتیم دست آدما رو با عقد قانونی میذاشتیم تو دست هم؛ اون وقت الان همه به هم جعبه کادو میدن، به غیر از زن و شوهرا!
مجری: راستی، گفتید کادو! میدونید چه کادوهای جذابی برای این مراسم تاریخی در نظر گرفته شده قدیس؟
قدیس: حتما طلا دیگه.
مجری: نه، اون که گرونه. به درد سرمایهگذاریهای دائمی میخوره فقط.
قدیس: آره خب، شما اگر به فکر سرمایهگذاری دائمی باشی، باید روز زن رو جدی بگیری.
مجری: ای بابا، قدیس ضدحال نباش دیگه! میخوای خودم بگم؟ سگ.
قدیس: خجالت بکش مردک. مگه من همسن توام؟
مجری: نه قدیس جان؛ منظورم اینه سگ و خرس قرمز کادو میدن.
قدیس: یا جیزز کرایست! زمونه هر لحظه داره بیشتر عوض میشه؛ خرسا هم حیوون خونگی شدن هم قرمز؟
مجری: بابا، خرس عروسکی!
قدیس: قلبم گرفت… وایسا ببینم؛ نکنه تو روز من رو با روز جهانی کودک قاطی کردی؟
مجری: نه متاسفانه… روز کودک برای بچهها تبلت و موتور برقی میخرن.
قدیس: دوره زمونه واقعا عوض شده.
مجری: ولی قدیس، این عوض شدن همیشه هم بد نیستها. الان مثلا ما داریم به کمک هوش مصنوعی با شما صحبت میکنیم، در حالی که شما مردید.
قدیس: هوش مصنوعی کجا بود بابا؛ به تو نگفتن.
یکی از عوامل پشت صحنه: بابا، این بچه روحیهش لطیفه، پس میفته.
مجری (با صدای لرزان): چـ.چی رو به من نـ..نگفتین؟
قدیس: هیچی بابا.
مجری (با صدای لرزانتر): بـ.. بگید د..دد..دیگه. قـ… قول می… میدم غش نـ..
قدیس: من روحم!
مجری: …
قدیس: ای بابا، گفت غش نمیکنه که!
همون یکی: گفتیم که، این تحملش رو نداره.
قدیس: بیخیال.. ببین پسر، راستش رو بگو. جشن روز مرگ من برای گروه سنی الفه؟
همون یکی: گروه سنی الف نمیدونم چیه؛ ولی اگه مال شما خارجیاست، حتما چیز خوبیه.
قدیس: تو کتاب نخوندی پسر؟ اهل کجایی؟
همون یکی: ایران
قدیس: عه، شما که تاریختون پر این چیزاست؛ چون روز زن ندارید، روز من رو جشن میگیرید؟
همون یکی: داریم.
قدیس: پس حتما روز ازدواج ندارید؟
همون یکی: اونم داریم. بعدشم اصلا مگه ولنتاین مال ازدواجنکردهها نیست؟
قدیس: هه! این بچه رو ببینا! یه سرچ کنی نوشته من شهید راه ازدواجم!
همون یکی: خب دیگه به نظرم بسه. آقا کی این روح رو احضار کرد؟ بیاد تمومش کنه. هر چی خود ولنتاین موده، این ضدحاله.
یکی دیگر از عوامل: خب، ممنون از اینکه کمکمون کردی.
صدای جدید: خوشحالم که تونستم کمکت کنم. ولی وجدانا شما ولنتاین میخواید چیکار؟
(دینگ؛ گفتگو پایان یافت.)
همون یکی: عه، تو مگه نگفتی بلدی روح احضار کنی؟
یکی دیگر: تلاشم رو کردما، نشد. منم از طراحی سهبعدی هوش مصنوعی کمک گرفتم.
همون یکی: باشه، پس دیگه بگو بره.
یکی دیگر: رفت دیگه.
همون یکی: پس این کیه؟
یکی دیگر: عه، شما کی هستید؟
صدای جدید: سونو سَن والینتینو.
یکی دیگر: اوه، فکر کنم این تازه احضار شد. اون یکی هوش مصنوعی بود، تا شماره شناسنامهمون رو در آورد. این یکی رو چیکار کنیم؟
مجری (در حال به هوش آمدن): واای.. چی شد؟ روحه رفت؟
همون یکی: عه، تو چرا به هوش آمدی؟ ببین دوباره غش کن؛ ما میایم پیشت!
ثبت ديدگاه