نامهای به گاوم، هلشتاین
گاو مشحسن
۲:۴۵ ب٫ظ ۱۷-۰۸-۱۳۹۹
سلام هلشتاین عزیز
اولین دیدارمان را یادت هست؟ در طویلهای تاریک، در حال نشخوار بودی و زن روستایی در حال دوشیدن از تو.حس همزاد پنداری عجیبی به من دست داده بود. همان لحظه به خود گفتم، این گاو، خود تو است. شاید با خود خیال کرده بودی دیگر زمان گرسنگی به اتمام رسیده و به طویلهای پر از یونجه و علوفه تازه خواهی رفت و دیگر خبری از نان خشک و نمک نخواهد بود اما… .
بیانصاف نباش هلشتاینم! تا توانستم به وعدههایم عمل و در طویله خود برایت تمام امکانات را فراهم کردم. نگاه به گاو مشحسن نکن که چاق است و چله، به هرحال او دستش با کدخدا در یک کاسه است.
گاو من! نمیخواهم به تو استرس بدهم که شیرت خشک شود. اما اجازه بده تا حقایقی را به تو بگویم. صبحی برای خرید نهادههای سرکار به مغازه غضنفر رفتم. میگفت همین دیشب دوستان خرت، گونیها را در مغازه برده بودند ولی امروز غیب شدهاند. ویلان و سرگردان به دور و بر خود نگاه میکرد و کلافه بود. ملتی منتظر بودند تا ایشان بسم اللهای بگوید شاید گونیها ظاهر شوند. ما قرآن را ختم کردیم ولی خبری نشد که نشد.
قشنگم! عصری خبر رسید در روستای بالادست که گاوهاشان شیر افشان باد! بازار سیاه نهاده دامی به پا شده و با قیمت دو سه برابری به خلق الله میچپانند. احتمالا بسم الله ما در روستای بالادست کارگر افتاده و گونیها آنجا ظاهر شدند. بین خودمان بماند، خرهای کدخدا را آنجا دیدم.
ای عزیزتر از بزهایم! غمت نباشد، به شهرام پسر بهرام پول دادهام چند عدد گونی نهاده درجه یک از آنور آب برایم بیاورد. شهرام را یادت هست. همان که برایمان گاوآهن ایرلندی آورده بود، عجب جنسی داشت. احمق هنوز فکر میکند دوره دقیانوس است که گاوآهن آورده، ازش نخریدم. بلانسبت شما نمیدانم کدام گاوی به او دلار مفت داده تا این آشغالها را وارد کند!
مراقب خودت باش
دوستدار تو، بهلول
ثبت ديدگاه