شعر طنز
گفتگوی ویژه ی بی خبری!

راه راه: جدیداً داخلِ سیمای ایران

نشیند فردِ مجری پیشِ مهمان

 

وَ یک گلدانِ مصنوعی گذارند

به روی میز؛ همراهِ دو لیوان

 

و مهمانی که دیر آید بگوید:

« امان از این شلوغی‌های تهران »

 

سپس مجری بگوید: « رو به راهی؟

چه کاری می‌کنی امروز و الان؟ »

 

روَد مهمان کمی قربانِ مجری

وَ مجری هم روَد قربانِ مهمان

 

تمامِ تایم؛ مجری می‌زند حرف

وَ می‌گوید سپس: «اکنون عزیزان!

 

زمان و وقتِ پخشِ آگهی هاست

که من هم عاشقش هستم فراوان!»

 

مجدد چون که برگردد به صحنه

عوض کرده لباس و کفش و تنبان!

 

یکی هم این وسط می آید و بعد

فضای لوسشان را می کند فان!

 

سؤالِ بی خودی مجری بپرسد:

« تو! قیمه دوست داری یا فسنجان؟»

 

وَ قبل از پاسخِ مهمان؛ بگوید:

« منم عشقِ فسنجان های مامان

 

فسنجان های مامی! بی نظیرند

شبیهِ پسته و قطّابِ کرمان »

 

سپس خواننده ای آید به صحنه

صدایش فاجعه چون بوق نیسان!

 

کند مجری از او تعریف و گوید:

« صدایت هست زیبا مثلِ باران »

 

مجدد پیشِ مهمان می نشیند

وَ می گوید: « عزیزِ بهتر از جان!

 

بگو در یک دقیقه حرفِ خود را

زمانِ ما رسیده رو به پایان »

 

خودش آن یک دقیقه می زند حرف

وَ می گوید ز بی آبی و بحران

 

سپس بای بای! کند با خنده ای لوس

تو می مانی و یک اعصابِ داغان

ثبت ديدگاه