در باب شیخ و اجاره سرای
اجاره در ملکوت

گویند روزی شیخ در مدرس نشسته بود و مریدان گرداگرد او حلقه زده بودند، که پیکی بر او کاغذی آورد، ممهور شده با مهر محرمانه. شیخ که خواست کار خلق بازنماند مدرس را تعطیل نمود و کاغذ را بخواند ناگاه لرزه‌ای بر اندامش افتاد و  سر در جیب مراقبت فرو برد. مریدان همان گاه دست بر گریبان بردند تا با نخستین سخن جامه چاک داده و قصد بیابان کنند. نیمی از روز که بگذشت شیخ فریاد برآورد که وااسسفاه بر شما، خاک بر چشمانتان باد اسپاسم عضلانی مرا می‌بینید و از ضماد دریغ می‌کنید، مریدان نعره زنان با حیلت پماد و ضماد شیخ را از بحر مکاشفت بیرون کشیدند و گفتند شیخ ما را از این سکوت دل بگرفت و طاقت برفت، بگو تو را چه رسید؟

شیخ گفت کاغذی بر من بیاوردند که در آن بنوشته بود بهای اجاره سرا بالای ۲۰ درصد ممنوع باشد. در آن وقت حالتی بر من دست داد و سیر آفاق و انفس کردم و دیدم چگونه است که از پنیر ماسکارپونه تا روغن کانولا کلزا و دامستوس مایع و دستمال رولی سه لایه کمر همت بسته و سر به ملکوت برده‌اند، حال تنها اجاره‌ی سرا در بارگاه ملکوت جای نداشت که نتوانست بیش از ۲۰ درصد بالا رود؟ چگونه توانم بهای اجاره‌ی سراهایم را در بلخ و خوارزم و هرات تنها ۲۰درصد بیفزایم  حال آنکه در شرق و غرب عالم جنگ هفتاد و دو ملت و تحریم و تعلیق و قحطی گندم و جو و متروپل و رهایی بیل مکانیکی میان ریل بیداد می‌کند؟

این‌چنین که دیدم دلم بر دنیا سرد شد و تنها خواسته‌ام اعراض از خلق است، که این من نه آن منم که عوام گویند بل آنم که ممزوج در حق شده‌ام.

شیخ بازگفتا من از خدای خود شرم دارم که جملگی موجودات عالم سر به ملکوت گذاشته‌اند حال آنکه اجاره بهای جملگی سراهای من همچون مغ‌بچه‌ای ۲۰ درصد بالا رود. تا ۱۰۰ درصد نگیرم آرام نشاید بگیرم.

مریدان جملگی فریاد زدند هیچ‌کس را ندیدیم که دنیا را خوارتر داشت از تو که جمله‌ی دنیا ذره‌ی غباری برایت بیش  نیست.

ناگاه منکری از میان جمع برخواست و گفت یا شیخ مرا کشف بنما که مستاجر سرگردان به کدام سوی رود؟ شیخ گفت تو را دیدم که کفش‌هایت را به کفشداری تحویل دادی تویی که کفش نمی‌توان نگاه داشتن چگونه کشف اسرار نگاه توانی داشت؟

حال تو را گویم که در همان حال غلبت وجد منادی ندا داد که راه سلوک و وصال از آسمان‌ها گذرد، پس بر بالای بام سکنی گزینید تا از سفلی به اعلی برسید، ایضاً آنچه از اسباب و تجملات دنیوی و مأکولات و مشروبات دارید بدره‌ای دینار کنید و در صندوق امانات بانک گذارید. بوریایی برای زیر اندازی و خشتی برای زیر سر و تکه نان و سرسوزن ذوقی شما را کافیست.

از قوت جوانی برای زدن یک استارتاپ جدید در پشت‌بام بهره گیرید. اگر میان‌سالی در میان شما هست فرزند تازه بیاورد که بشارت دادند حق عائله‌مندی میان‌سالان تازه‌زا بیش از جوانان است.

شیخ چون این بگفت مریدان جملگی گریبان چاک نمودند و بر بالای بام‌ها برفتند و خود را به زیر انداختند، تا آنکه گویند در آن سال قحطی شوی آمد و شوی از ممالک قراختائیان و سلجوقیان و ایوبیان  وارد نمودند تا کار ملک و مملکت بازنماند.

 

يك ديدگاه

  1. رفیع ۱۴۰۱-۰۴-۱۸ در ۸:۴۱ ب٫ظ- پاسخ دادن

    باحال بود😅

ثبت ديدگاه




عنوان