برای اولین‌بار در یک سینما استعداد و ظرفیت خفته و بالقوه شعبون توسط حکیم‌الملک نخست‌وزیر وقت ممدرضا (بعد از زکریای رازی، کاشف الکل، نام حکیم‌الملک، کاشف شعبون، در ردیف کاشفان و مخترعان ایرانی قرار دارد) کشف می‌شود و بالاخره آن فعل لامصب خود را نشان می‌دهد. شعبون که به همراه برخی از دوستانش که در اصطلاح آن زمان به آن‌ها نوچه می‌گفتند، به یک سینما در لاله‌زار می‌رود، در حالیکه در اثر مصرف محلولی ضدعفونی‌کننده که مصرف خوراکی هم دارد، از عالم دنیا جدا شده و وارد عالم عرفان شده بود. شعبون پس از دیدن نمایشی که به بچه‌محل سابقش ممدرضا تو گفته بود از خود بی‌خود می‌شود و برای بچه‌محلش حسابی مرام خرج و کمی گرد و خاک به پا می‌کند. تا جایی که این مرام خرج کردن شعبون به روزنامه‌ها هم می‌رسد و خبر این کشف بزرگ به دربار بچه‌محل شعبون نیز می‌رسد.
از آن پس هرگاه دربار و مملکت دچار کمبود غبار و گرد و خاک می‌شدند شعبون از کوپن بچه‌محلی‌اش خرج می‌کرد و مملکت را از بی‌گرد و خاکی نجات می‌داد.
البته که شعبون در این گرد و خاک‌ها همیشه جانب انصاف را رعایت می‌کرد و بر اساس مبلغ دریافتی، طرف حق را می‌گرفت. نقطه اوج مرام و معرفت و شکوفایی شعبون به ماجرای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ برمی‌گردد که تا تاریخ تاریخ است، تاریخ است و شعبون نیز تاریخ است. البته برخی اعمال ناشایستی را به شعبون نسبت می‌دهند که همه آن‌ها توطئه دشمنان او می‌باشد. عکسی هم از حضور شعبون مقابل خانه‌ دکتر مصدق در حال عربده‌کشی وجود دارد که شعبون در کتاب خاطراتش درباره‌ آن عکس می‌گوید: «اون عکس رو با تقطیع، برش و همگام‌سازی تصاویر ساختن. نامردا از همون موقع فتوشاپ رو اختراع کرده بودن و رو نمی‌کردن ناکسا»
پس از کودتای ۲۸ مرداد لقب «تاج‌بخش» به شعبون داده شد و دلیل آن هم این است که در آن روز تاجِ شاه روی زمین می‌افتد و شعبون خم می‌شود و تاج را فوت می‌کند و به شاه برمی‌گرداند. بچه محل بودند دیگر. همین دوستی و رفاقت‌هاست که می‌ماند. اگر می‌خواست تاج شاهی را هم به او می‌داد یک لقب که چیزی نیست. شما از این بچه‌محل‌ها ندارید؟ مشکل خودتان است.
شعبون در جریان انقلاب اسلامی بعد از اینکه شاه از ایران فرار… چیز… ایران را ترک می‌کند دوری از بچه‌محلش را تاب نمی‌آورد و پشت سرش او نیز از ایران فر…. ایران را ترک می‌کند. در نهایت او در سن ۸۵ سالگی هم‌زمان با سالروز کودتای ۲۸ مرداد در آمریکا مُرد و در همان‌جا خاک شد.
افسانه‌ها می‌گویند هنوز که هنوز است عالم‌ آقا، هستی خانم و گیتی خانم دست به زیر چانه، منتظرند که آن شعبون نوظهور بالاخره به شکوفایی برسد و همه را شگفت‌زده کند که خب بی‌خود می‌گویند.

این شعبون بی‌مخ که می‌گن کیه! – قسمت اول