انشا با موضوع «مصرف آب»
تقسیر کیه؟!
۱۰:۰۴ ق٫ظ ۲۹-۰۸-۱۴۰۴
آقا اجازه! این روزها همه جا، از تلویزیون تا حرفهای پدر و مادرمان و استوریهای بلاگری که یواشکی از گوشی خواهرمان دنبالش میکنیم، میگویند «باران کم شده» و «خشکسالی است». پدرمان میگفت نِسو این خشکسالی تقسیر شمسی است. شمسی، همسایه بالاسری ما است. آقا اجازه، شمسی عاشق صدای آب است. به قول پدرمان «از خروس خون صبح، تا بوق سگ شب صدای شیر آب از خانهشان میآید.» انگار بدون این صدا، نمیتواند کار کند. من یک بار شنیدم به مادرم گفت: «من وصواص دارم بدون آب نمیتونم هیچ کاری کنم». وصواص که نمیدانم چیست شاید همان طور که من چیپس و پفک را دوست دارم، شمسی خانم هم آب را دوست دارد. ولی من از وقتی فهمیدهام چیپس و پفک خوب نیست و آن دفعه هم بهجای مدرسه مجبور شدم در WC خانه بمانم دیگر از این چیزها نمیخورم. شمسی خانم هم با این کم آبی باید عشقش را رها کند.
بنظر من آقای معلم هم بی تقسیر نیست.
آقا اجازه! این شما نیستید، شما که ماشین ندارید. آقای معلم پیش دبستانیمان را میگوییم، همیشه ماشینش را با شلنگ و کلی آب میشست. یک بار هم ما بچهها را تنبیه کرد که ماشینش را بشوییم. آن روز خیلی خیس شدیم مادرمان فکر کرد کار بدی کردیم و نزدیک بود دمپایی بخوریم ولی سریع داستان را گفتیم و دمپایی نخوردیم.
مادرمان آن روز کلی حرفهای بوقدار به معلممان گفت که چرا آب را هَدر میدهد. ولی آقا اجازه مادرمان خودش هم همین کار را میکند ولی نمیدانم چرا وقتی این حرف را زدیم دمپایی که آن موقع نزد را زد. مادرمان هر سال قبل از عید، فرشها را «میاندازد توی آب» البته ما با آرامی فرش را در حیاط پهن میکنیم، ولی مادرمان میگوید: «میاندازیمش». بعد هم کلی آب روی آن میریزد.
تازه فقط این نیست در تلویزیون دیدم که میگویند کودکان نباید کار کنند و کودکانی که کار میکنند را میگویند «کودککار». بنظرم آمد ما هم کودک کار هستیم… .
یکی دیگر از چیزهایی که باعث کم آبی میشود ورزش کردن است. آقای معلممان، آقا اجازه! منظورمان شما هستید. همیشه وقت زنگ ورزش، میگویید: «مثل آب خوردن میبرمتون!» پس یعنی ورزش کردن هم آب میخواهد؟ تازه بعد از ورزش هم همه مقدار زیادی آب میخوردند. برای همین من ورزش نمیکنم، شما فکر میکنید بخاطر تنبلی است ولی ما به فکر آب هستیم.
یکی دیگر از کسانی که در کم آبی تقسیر دارد پدر بزرگمان است. یک روز هم شنیدم پدرمان یواشکی که مادرمان و خالهمان نَشنوند به شوهر خالهمان میگوید که پدربزرگمان خیلی آب هَدر میدهد و بدآموزی دارد. پدر بزرگمان فکر میکند سبزیهایی که میکارد فقط با آب تازه خوب رشد میکنند. همیشه شلنگ را باز میگذارد و کنار باغچه میایستد. ولی من مطمئنم نِسو آبی که از شلنگ میآید، به جای سبزیها، پای کفشهای پدربزرگمان میرود. برای همین است که هیچ وقت سبزیهایش رشد نمیکنند ولی کفشش خیلی بزرگ است.
امروز که میخواستم انشا بنویسم خیلی فکر کردم و فهمیدم بقیه تقسیرها، تقسیر برادرم است.
برادرم موقع مسواک زدن، شیر آب را باز میگذارد. اگر یک روز آب قطع شد، حتماً او مقسر اصلی است.
این بود انشای من.
ثبت ديدگاه