حالی‌ت شد!

الهی «قدر» جانت را بگیرد
نشد حتی، توانت را بگیرد

بیاید «فاتح و سجیل و ثاقب»
شبیه گل، دهانت را بگیرد

دلت به گنبدت خوش بود بدبخت؟!
الهی که همانت را بگیرد

شدی دانکی، سوارت یانکی زرد!
الهی خرچرانت را بگیرد

شکر خوردی اگر گفتی ضعیفیم
ز حلقومت زبانت را بگیرد

کسی هنگام بالا رفتن تو
بیاید نردبانت را بگیرد

و با مغزت زمین خوردی بیاید
صدای استخوانت را بگیرد

تو از لاف شکست‌م خورده‌ای نان!
الهی آب و نانت را بگیرد

به نفعت هست با ایران نیفتی
که در خوابت امان‌ت را بگیرد

نمی‌ترسی از آه قدرت ما؟
بمان تا خانمانت را بگیرد

ثبت ديدگاه




عنوان