درس های زندگی یک فارغ از تحصیل
مردکِ هیچ کاره!
۱:۰۰ ق٫ظ ۲۰-۰۹-۱۳۹۷
راه راه: این نوشتهها حاصل چهار سال از عمر تخم مرغ و سوسیسخوری من است. از روده مرغ و تاج خروس و سنگدان کلاغ حرفهای پیچیدهای بر نمیآید. نخواندید هم چیزی از دست ندادهاید .
درس اول: تغییر در زندگی!
یکی از درسهای مهمی که در دانشگاه آموختم تلاش برای تغییر در زندگی بود. قبل از ورود به دانشگاه، نصف شبها در فضای مجازی میچرخیدم و تا لنگ ظهر میخوابیدم. اما بعد از دانشجو شدن همه چیز تغییر کرد. این بار نصف شبها در فضای مجازی میچرخیدم اما با نت مفت دانشگاه و تا لنگ پیش از بسته شدن در سلف دانشگاه، میخوابیدم.
درس دوم: جسارت و شجاعت!
جسارت و شجاعت یافتن در دانشجویان یکی از خصوصیتهای دانشگاه است. در دوران مدرسه برای امورات بسیار شخصی مثل دستشویی رفتن باید از معلم اجازه میگرفتیم حتی با حساب آبروریزی و آبیاری! اما دوران دانشجویی جای شجاعت و جسارت است. این کمترین نیز از این موضوع مستثنی نبودم و چندین مورد در کارنامه خود از جمله خروج از کلاس بدون کسب اجازه از استاد، کله معلق زدن در جشنهای دانشگاه در مقابل دانشجویان و اساتید، شرکت در بازی حقیقت یا شجاعت و گرفتن جزوههای متعدد از افراد مختلف را دارم!
درس سوم : از خودگذشتگی!
دانشگاه جای فعالیت و خدمت است. حقیر بعد از آشنایی مختصر با دانشگاه در انجمن و کانونهای بیشماری مانند کانون مطالعات راهبردی کیفیت غذا، انجمن حفظ صمیمیت بین دانشجویان جدید و قدیم، انجمن حفظ سبزههای کنار پیادهروی دانشکده هنر و کانون نفهمان بیمنطق دگراندیش، عضو شدم. باید تاوان خدمت به جامعه دانشگاهی و علم را داد، حتی با درس نخواندن و مشروط شدن. اولین راه خدمت، ازخودگذشتگی است.
اکنون که پس از فارغ التحصیلی به عنوان مسئول تحقیق بر شناخت تاثیر میتوکندری یوکاریوتها در انقراض جلبکهای قهوهای اقیانوس آرام منصوب شدهام، باید بزرگترین درس این دوران را فاش کنم. همانطور که به شیر آب گرم و سرد توالت اعتماد نمی کنید، به عنوان رشتههای ثبت شده در دفترچه کنکور هم اعتماد نکنید.
مثل من موفق باشید.
ثبت ديدگاه