عاشقانه ی کرونایی
من باشم و تو باشی و چایی و نباتی
۸:۰۰ ق٫ظ ۱۳-۱۲-۱۳۹۸
ای روح تو عصیانگر و اعصاب تو قاطی!
زندانی چشمان تو قاضی صلواتی
با اینکه ز حال دل من بی خبری، باز
با جاذبه ی چشم توام، در تله پاتی
لبخند تو سر منشا ویروس کروناست
پیداست از این کاهش آثار حیاتی
داده ست چو عین الاسد این لشکر مغرور
از ضربه ی مغزی ملایم، تلفاتی
گفتم که در آورده دمار از همه این درد
گفتی که عجب، بی خبرم….عین رباتی!
گفتم که گرفتار تو شد این دل تنگم
گفتی که نزن این همه هی حرف زیاتی!
ای کاش که یک روز مراد از تو بگیرم
من باشم و تو باشی و چایی و نباتی!
این خواسته ام بود به هر شهر که رفتم؛
تا رفع شود حصر من و تو، صلواتی!
ثبت ديدگاه