درباره دوگوش، دوچشم، بناگوش و بقیه جاها
من دردمند هستم

بنده دردمند هستم. نه! منظورم این نیست که اسمم دردمند است و از دیدن شما خوشبختم. منظورم این است که خودم دردمند هستم. مثل دانشمند که دانش دارد و مثل سودمند که سود دارد؛ زورمند که زور دارد؛ داریوش ارجمند که ارج دارد؛ محمود فرشچیان که هنر دارد؛ شوهر آرزو که آرزو دارد؛ صاحب بانک آینده که ثروت دارد؛ بابک زنجانی که هوش دارد؛ رانت‌خوار که ارز دارد؛ غرب‌لیس که نیاز دارد؛ سیستم بانکی که بهره دارد و حتی مثل کارمند که کار دارد؛ من هم درد دارم. باز هم مثل همین مثال‌ها، این درد داشتن به صورت دائمی است و نه یکهویی و زودگذر. همانطور که دانشمند، همواره دانش دارد و سودمند همواره سود دارد و رانت‌خوار در هر دولتی، ارز دارد و کارمند معمولاً همواره کار دارد، من هم همواره درد دارم. شاید خواننده گرامی بگوید که کارمند همواره کار ندارد، زیرا رئیس‎جمهور گفت که «کارمندها کار ندارند» و یا دربیاید و بگوید سودمند هم همواره سودمند نیست زیرا ده سال مذاکره، نتیجه‌ای جز تحریم بیشتر نداشته است و مذاکره گرچه معمولاً سودمند است اما همواره سود را مند نیست، یعنی سود ندارد که هیچ، بلکه همان تقریباً هیچ! به هرحال من دارم درباره خودم حرف می‌زنم و کاری به این چیزهای درستی که شما می‌گویید، ندارم.
داشتم می‌گفتم که من دردمند هستم. هر دو زانویم درد می‌کند، زانوی راستم بیشتر. هر دو گوشم درد می‌کند، گوش چپم بیشتر. هر دو چشمم درد می کند، هر دو گوشم بیشتر! و همینطور بگیر برو تا آخر. برای همین است که می‌گویم من دردمند هستم و درد دارم. البته این روزها خیلی‌های دیگر هم دردمند هستند و درد دارند یا یکهو دردمند شده‌اند و درد دارند و یا ادای دردمند شده‌ها را در می‌آورند ولی بالاخره یک دردی دارند دیگر. مثلاً همین جناب جواد آذری جهرمی (تا گفتم جواد، فکر کردی می‌خواهم بگویم جواد ظریف درد دارد، که نگفتم و ضایع شدی!!). چرا آذری جهرمی؟ چون بعضی‌ها می‌گویند او آدم دردمندی نیست و دارد ادای دردمندها را درمی‌آورد اما بنده به عنوان یک آدم دردمند حرفه‌ای و با سابقه عرض می‌کنم که خیر! ایشان واقعاً درد دارد و این دردمندی مال حالا هم نیست. از خیلی وقت پیش، ایشان درد داشته است. بله، این آقای آذری جهرمی سال گذشته هم درد داشت. چون از بس نعره زده بود و صورت خراشیده بود و پا کوبیده بود برای مسعود پزشکیان که همه جایش درد می‌کرد و گواهی می‌دهم که واقعاً درد داشت. حتی بعدش هم که پزشکیان با رأی آن شانزده میلیون و خرده‌ای نفر آدم دردمند، برای ریاست جمهوری انتخاب شد، هنوز هم آذری جهرمی درد داشت. در اینجا باید توضیح بدهم که از کجا فهمیدم آن شانزده میلیون و خرده‌ای میلیون نفر هم دردمند بودند. از آنجا که هنوز جوهر خودکارشان روی برگ رأی، خشک نشده بود که دلار و طلا و کالاهای اساسی و ملزومات زندگی و بقیه چیزها شروع کرد به بالا کشیدن و طبیعتاً هفت – هشت – ده جای‌شان شروع کرد به درد گرفتن. این درد داشتن هم به صورت دائمی بود و نه یکهویی و زودگذر. گرچه در ابتدای درد، فکر می کردند که اولش است و تا بیاید جا بیافتد و بادش بخوابد، دردش هم تمام می‌شود، اما تمام نشد و هر روز دردی بر دردهایشان افزوده شد تا جایی که خود آذری جهرمی هم که علاوه بر دردهای پارسال، دردهای دیگری هم در دلش دارد، توئیت می‌زند که دولت، کار نمی‌کند و کاهو کیلویی ۸۰ هزار تومان. گفتم کاهو یاد ببعی در مجموعه تلویزیونی اُفتادم که مُدام می‌گفت «کاهو» و طفلک درد کاهو داشت.

ثبت ديدگاه




عنوان