افسانه
آپاردی

راه راه:

بر اساس یک افسانه قدیمی اردوغان جوانی شاعر از ترکیه بود که برای تامین سوخت خانه‌اش هر هفته به آذربایجان می‌رفت و با خواندن شعر، مردم به او یک کاسه گاز طبیعی می‌دادند (نگران نباشید اردوغان کاسه را حتما می‌شست و برمی گرداند)

یک روز که اردوغان در مسیر رفت به آذربایجان راه ارس را بسته دید و دوزاری‌اش افتاد که راه نون دونی‌اش قطع شده است و همانجا تصمیم گرفت پای رود ارس شعر بخواند تا  مردم آذربایجان گاز را به کس دیگری ندهند.

شبها تا صبح صدای اردوغان و الهام علی اف (رابط گاز اردوغان) مثل زوزه شغال روی مخ مردم آذربایجان بود. شعر اردوغان این بود «ارس را جدا کردند. من از تو جدا نمی‌شوم به زور جدای‌مان کردند»

الهام جواب می‌داد: گف تی تی کی یو یو جدا کردن دن دن؟

 اردوغان جواب می داد: منو نو نو از آراز راز راز ز ز

بالاخره فتحعلی شاه قاجار تاب نیاورد و به خواب اردوغان رفت و عهدنامه گلستان را تا نقطه آخرش در حلق اردوغان فرو کرد و گفت: ابله؛ خودت مال کجایی که جدایت کرده باشند؟ آذربایجان مال ایران است من خودم دادمش رفت. تو دیگر چه می‌گویی این وسط!

گفته شده بعد از این ماجرا اردوغان در کنار ارس همیشه شعر «آپاردی سللر سارانی» را می‌خواند.

معنی‌اش این بود: من از اولشم از تو جدا بودم

ثبت ديدگاه