ابر و باد و مه و خورشید و فلک برجامند

سران 5+1

در زمان های بسی دور کنار جاده
بود یک دهکده ی خوب و قشنگ و ساده

مردم دهکده دور از همه ی فقدان ها
ابر و باد و مه و خورشید و فلک با آنها..

با توکل به خدا کاشته و میخوردند
در سلامت به خوشی عمر به سر میبردند

مدتی بعد ولی زخم مصیبت وا شد
ناگهان قلدرکی بی سر و ته پیدا شد

کرد غوغا و فغان گفت که از روز الست
ابر و باد و مه و خورشید و فلک سهم من است

به زبان خوش اگر سهم مرا پس ندهید
بخورانم به شما شربتی از زهر و اسید

مردم دهکده گفتند که مرد جنگیم
تو چنان شیشه ای و ما همگی چون سنگیم

قلدرک دید که زوری نتوان کاری کرد
سیل را سمت مخالف نتوان جاری کرد

گفت باید عوض جنگ رفاقت بکنیم
بنشینیم و در این معرکه صحبت بکنیم

پیر میخانه ندا داد که من بدبینم
در ورای قضیه دوز و کلک میبینم

نکند مست می وعده ی کاذب باشید
قلدرک را که وفا نیست مراقب باشید

به نمایندگی اش چند نفر روشن فکر
خوب و راحت بنشستند سر کرسی ذکر

قلدرک گفت که با ابر چه کاری دارید؟
ابر را راحت و آسوده اگر بگذارید…

گاه باران بزند گاه زند برف و تگرگ
گاه سیلان بکند گاه شود باعث مرگ

باد هم گاه دل آرام و گهی طوفانی ست
باد از روز ازل خاصیتش ویرانی ست

ماه مجنون بکند عاشق و شاعرها را
یا که برهم بزند کیفیت دریا را

من ندانم که ز خورشید چه خیری دیدید؟
غیر از اینکه همه از آتش او سوزیدید

همه از دستِ فلک نیز یقین غمگینند
چون که بد بختی خود را ز فلک میبینند

قصه کوتاه پس از این جهت مزرع تان
استفاده بکنید از روش قطره چکان

عوض باد که درنده بوَد همچون گرگ
به شماها بدهم پنکه ی بسیار بزرگ

کنترل دارد و هروقت نیازی دارید
دکمه اش را جهت مصرفتان بفشارید

عوض ماه بگیرید ز من نورافکن
شبتان را بکند خوشگل و ناز و روشن

تا به کی حسرت یار و لب و چشم و ابرو؟
شعرا را بدهم دخترکان مه رو

جای خورشید و فلک هم بدهم چیز دگر
تا که دیگر نه بسوزید و نه بینید ضرر

الغرض جمع نماینده فقط با لبخند
ابر و باد و مه و خورشید و فلک را دادند

چه بدادند؟ همه هستی و دارایی را
چه گرفتند؟ فقط هسته ی خرمایی را

پس از آن عهد، نه محصول پدیدار آمد
نه به پیش شعرا دلبر و دلدار آمد

نه شبی روز شد آنجا و نه روزی شب شد
هر کسی بود در آن دهکده، جان بر لب شد

***************

کارها اینکه در آنجا همه نافرجام اند
ابر و باد و مه و خورشید و فلک برجام اند

ثبت ديدگاه




عنوان