اندر باب شیوع فرقه ی احمد الحسن
از شتر صالح تا امام زمان
۳:۲۹ ب٫ظ ۲۵-۰۱-۱۴۰۰
سامان در رو یکهو باز کرد و هیجان زده اومد داخل و داد زد: هومن! هومن پا شو امام سامان با خواب آلود چشماش رو مالید و خمیازه کشید و گفت: ها؟ چی شده؟ اذون گفتن؟ سامان گفت: امام زمان ظهور کرده! تو هنوز خوابی؟
هومن خمیازه کشان با یه دست شکمش رو میخواروند و با دست دیگه موهاش رو ناخن میکشید و گفت: خب مگه جرمه؟ خوابم دیگه!
سامان با عجله گفت: خب خب خب زودتر پا شو امام مهدی ظهور کرده!
+جدی؟ یعنی تو همین دو ساعت که من خواب بودم سفیانی خروج کرد و تو آسمون داد زدن و نفس زکیه رو کشتن و زمینِ بیدا لشکر سفیانی رو بلعید و تموم شد رفت؟
-نه دیگه در اون حد! اصلا امام زمان رو نمیگم!
+کو همون فیلمشو بده ببینم آقا کنار کعبه چی گفتن من نمیدونم تو چی میگی!
-نه اصلا صبر نمیکنی من بگم که! امام مهدی، اولین مهدی از ۱۲ مهدی رو میگم!
+خب بگو دیگه صبح جمعه ای آدمو از خواب و زندگی انداختی!
-آقا ظهور کردن ولی برا این که کشته نشن خودشونو به کسی نشون نمیدن!
هومن خندش گرفت خنده خنده گفت: وای خدا، یه لحظه صبر کن! یعنی حضرت از غیبت کبری اومدن بیرون دوباره رفتن تو غیبت صغری! تا بعدا ظهور کنن؟
-تقریبا دیگه آره!
+آها، لابد نائبشونم الان احمد الحسن الیمانیه!
-آفرین! پس تو هم میدونی!
+برو بابا گرفتی ما رو! این یارو تا دیروز که میگفت من سید یمانی ام، بعدشم که گفت من نوه امام زمانم، بعد گفته بود من امامِ بعد از امام زمانم، حالا گفته من ظهور کردم؟ لابد فردام عین بهاءالدین میگه من خدام! ول کن بابا این یارو اصلا نسبش تو عراق به سادات نمیخوره!
-خب چه عیبی داره! مردم باید کم کم آماده بشن حقیقت رو بدونن! واسه همه اینا هم حدیث و آیه دارن! اصلا چرا میگی احمد الحسن سید یمانی نیست؟
+تو خودت به عقلت نرسید بگی یمانی از یمن خروج میکنه این چرا عراقه؟
-همون اول که نمیشه همه چی رو گفت! شاید حدیثش اشتباهه!
+عیبش اینه که دروغ گو کم حافظست! یه بار میگه من اهل بصره هستم یه بار میگه اهل یمنم، یه بار میگه علم خدایی دارم یه بار میگه دانشگاه درس خوندم… بعد گفته من نوه امام زمانم و بعد امان زمان قراره ۱۲ تا مهدی بیاد و منم اولیشم!
-حالا چه عیبی داره امام زمان بچه دار بشن؟ مگه خودت نمیگفتی امام زمان مثل ما زندگی میکنن و ازدواج کردن؟
+هنوزم میگم ولی این یارو دیوونست اصلا! میگه من یه زمانی شتر حضرت صالح بودم الان آدم شدم! این شتر آدم بشه یعنی تناسخ! شتر… بفهم شتر امام نیست…
-عجب! من نمیدونستم که!
+بس که مطالعه دارید حضرت علامه… همش گوشی دستته! البته زیادم بد نیستا! سید یمانیتون با فیسبوک جواب طرفدارا رو میده! مثلا بهش پیام میدی میگی سلام من فیلتر شکنم جواب نمیده میشه بیای واتساپ؟ بعد اون میگه [حالت ادا در آوردن] نه هر شیعه باید یک فیلتر شکن خوب داشته باشد! بعد تو میگی حالا امام جان نظرتون در مورد آهنگی که ساسی با [صدای بوق] خوانده چیه؟ بعد اون میگه[حالت ادا در آوردن] ساسی کیست؟ بعد میگی یعنی بین این دوتا شما ساسی رو نمیشناختی؟ [خنده]
-مسخره نکن دیگه یه بار یه بحث جدی کردم! ببعدشم اگه گوشی بَده چرا خودت همش سرت تو گوشیه!
+باز شروع کردیا! صد بار بهت گفتم من با گوشی کار فرهنگی میکنم، در مورد همین آقا سی چهل تا مطلب تو کانالم هست! اگه فضای مجازی به در نمیخورد تو الان جذب این مرتیکه نمیشدی… من میخوام تو این فضا امثال تو رو جذب اسلام ناب کنم!
-ای بابا، اَخ تف تو ریا، تو هم هی کاراتو بکوب تو سر ما!
+خب آخه میبینم استعداد داری نمیای کار کنی حرصم در میاد دیگه! تو اصلا چی شد جذب این یارو شدی؟ این خود تیر و طایفش ازش اعلام برائت کردن… اونا که بهتر از من و تو میشناختنش!
-هیچی! یه بنده خدایی اومد تو تلگرام گفت بیا ببین امام زمان ظهور کرده و شما غافلی! بعدم کلی حدیث و آیه آورد منم گفتم لابد راست میگه دیگه!
+آها! بعد اون وقت تو با خودت نگفتی من اندازه ی جلبک از رجال و درایه و علوم حدیث سر در نمیارم چرا باید با این بحث کنم؟
-خب بیا آیدیشو میدم تو بحث کن!
+منم متخصص حدیث نیستم و نمیتونم بحث کنم، اصلا بحث کردن با اینا اشتباهه! تو خودت با اینا که برا شرکت هرمی پرزنت میکنن بحث کردی میتونی قانعشون کنی که خوب نیست؟ هرچی بگی یه چی میگن!
-آره لامصب دو بار ازشون زخم خوردما ولی باز وقتی میان میبینم حق با اوناست!
سامان با لحن طلبکارانه گفت: اصلا چرا علما نمیان با احمد الحسن مناظره کنن که تکلیف ما هم روشن شه!
هومن هم که دیگه خواب از سرش پریده بود با طمانینه پتو رو جمع میکرد و گفت: بحث میکنن، بحث کردن، کوتاه نمیاد که!
-عه کی بحث کرده؟
+مثلا آیت الله روحانی…
-رئیسجمهورو میگی!
+نخیر، آیت الله سید محمدصادق روحانی گفتن بیا قم بحث کنیم! یارو گفته بود نه شما میخواید منو بکشید! فکر کن یارو نمیتونه طی الاض کنه زود برگرده! بعد آقای روحانی…
-رئیسجمهور؟
+عه! نه دیگه آیت الله سیدمحمدصادق روحانی گفتن خب آدرس بده من بیام صحبت کنیم! گفته بود نه میخواید بریزید اینجا منو بکشید! آقای روحانی…
-این بار رئیسجمهور دیگه؟
+یه بار دیگه وسط حرف من بپری میگیرم میخوابم دیگم نمیتونی بیدارم کنیا!
-خیله خب بابا شوخی کردم! بگو
+آره، خلاصه آیتالله سیدمحمدصادق روحانی گفته بودن خب یه کشور دیگه تعین کن بریم اونجا بحث کنیم! گفته بود نه شما کلا میخواید منو بکشید!
-ای بابا یکی هم نیست بگه اینا اگه میخواستن تو رو بکشن که الان تو سلول روحالله زم چهرت نورانی شده بود که!
+آره داشتم میگفتم، بعدش آقای روحانی…
-این بار دیگه رئیسجمهور؟… نه!… آره؟….
+من خوابیدم… خُر پُفففففف
-اه پا شو دیگه خودتو لوس نکن!
+ کسی که خوابه رو میشه بیدار کرد اما…
سامان پارچ آب رو روی سر هومن ریخت.
+چی کار میکنی دیوونه تختو خیس کردی!
-خواستم ثابت کنم میشه!
+چی میشه؟
-میشه کسی که خودشو به خواب زده هم بیدار کرد!
+مسخره صبر میکردی حرفم تموم شه شاید میگفتم کسی که خودشو به خواب زده هم میشه بیدار کرد!
-حالا جمله رو بعدا درست میکنی بگو ببینم ته بحث آقای روحانی چی شد؟
+رئیسجمهور؟ خخخخخ
هیچی دیگه آیتالله روحانی گفتن خب من ۱۰ جلد کتاب فقه دارم، شما ایرادات منو همینجوری بدون این که بیای یا جات رو به ما بگی، بگو؟ یارو هم گفته بود من وقت ندارم کتابای شما رو بخونم!
-خب ایرادش چیه؟ لابد وقت نداشته دیگه!
+اون حوله رو از پشت سرت بده من!
-بفرما!
+ داریم راجع به امام زمان حرف میزنیما… امامی که ندونه تو کتاب چی نوشته، نتونه به همه ی زبون ها صحبت کنه، نتونه امامتش رو به یه مرجع اثبات کنه امامه؟
-خب نه، اگه پسر امام بود چی!
+خدا بگم چیکارت کنه لباس تمیز ندارم! چی گفتی تو؟
-میگم اگه هنوز امام نشده باشه چی! خودش میگه من امام بعد از امام زمانم دیگه!
+دیگه داری میری رو اعصاب منا! خب یه زنگ بزنه از از بابایی بپرسه دیگه! چطور تو میتونی از این طرف سالن به اون طرف سالن تغلب برسونی، امام نمیتونه به پسرش یه ندا بده؟
-راست میگیا بهش میگم اگه زبونی که خودم برا تغلب ساختم رو فهمید امامه!
+از دست تو… پا شو پا شو سر این رو تختی رو بگیر دست گلت رو بندازیم رو تراس خشک شه! بعدم بیا یه کتاب بهت میدم بشین تاریخ بخون ببن بابیت و بهائیت و وهابیت چطو به وجود اومده..-
فقط اونجا که میگه ساسی کیست؟