امان از این بسیجی‌ها!

از آن‌جا که شد ایران انقلابی
نرفته خصم ما آسوده خوابی
نخورده لقمه‌ای نان حسابی
شده حالش چو موشِ فاضلابی
فقط گفته است با حال پریشان
امان از این بسیجی‌های ایران!

چو شد از لانه‌ی جاسوسی‌اش دور
شکستی خورد خیلی سخت و ناجور
به خفت ماند خصم پست مغرور
حریف ما نشد با هر زر و زور
چنین با خویش گفتا هشتصدبار
امان از این بسیجی‌های پُرکار!

همیشه هرکجا دشمن شتک شد
اسیر حجم بالای کتک شد
نصیبش مشت و اُردنگی و چَک شد
ز هر جایی سرافکندانه دک شد
همیشه گفت سرگردان و بدحال
امان از این بسیجی‌های فعال!

دماغش سوخت در هر جای دنیا
چو شد نابود بنیانش به هرجا
دهانش ماند چون از حمله‌ها وا
قدش چون از فشار حمله شد تا
بیان می‌کرد با احوال ناجور
امان از این بسیجی‌های پرشور!

چو شد طوفان الاقصی فراهم
بساط ظلم‌ را کوبید در هم
به پوز دشمنان زد مشت محکم
فرو رفتند از این حمله در غم
همه گفتند بعد از درکِ طوفان
امان از این بسیجی‌های دوران!

چو شد پاریس سرشارِ تلاطم
ز میزانِ تجمع‌های مردم
ستمگر کرد دست و پای خود گم
به لکنت گشت و درماند از تکلم
به سختی گفت با پیژامه‌ای خیس
امان از این بسیجی‌های پاریس!

تجمع ها به لندن شد فزون‌تر
ستم کوبید از این وضع بر سر
دوباره حال آنان شد مکدر
شد اوضاع ستم خر داخلِ خر
چنین گفتند از این اوضاع دیدن
امان از این بسیجی‌های لندن!

سفارت چون به اردن شد در آتش
ستمگر شد پریشان و مشوش
وجودش سوخت ابلیس تن لش
به روی خویش می‌زد اینچنین خش
چنین می‌گفت در حالِ تغابن
امان از این بسیجی‌های اُردن!

چو شد موشک سوی صهیون روانه
مرتب، دسته دسته، دانه دانه
ز صحرای یمن از هر کرانه
چه تمبان‌ها که هی تر شد شبانه!
ستم با حال و روزی خیت گفتا
امان از این بسیجی‌های صنعا!

پس از تحقیق‌هایِ پُر فرآیند
به تعریفی که سالومه نمودند
بسیجی آن گروهی را که یک‌بند
بسیجی را قبول دارند، گویند
امان از این بسیجی‌ها خدایا
امان از این بسیجی‌ها خدایا!

 

ثبت ديدگاه