تابستان خود را چگونه گذراندید؟!
با نفرین شجریان!
۱۱:۴۴ ق٫ظ ۱۶-۰۶-۱۳۹۷
راه راه : تابستان امسال ما هم مثل تابستان شما با ماه مبارک رمضان شروع شد که البته خیلی هم عالی بود و اصلا بدن ما معمولی ها که مثل لاکچری ها، سوسول نیست که به این بادها گرسنه و تشنه شود و اصلا دست به پشتمان که بزنید ۲۳ عدد کوهانِ مینیاتوری جهت ذخیرهی آب و غذا که با کلاسها به آن ستون فقرات هم میگویند را حس خواهید کرد.
به هر حال ماه رمضان همیشه برای ما خوب بوده و هست خیلی هم به ما خوش میگذرد ولیکن ماه رمضان امسال با سالهای دیگر اندک تفاوتی داشت و آن هم مصادف شدنش با ایام امتحانات ما بود که تمام طول روز را با قرآن و مفاتیح و دعا سر و کار داشتیم و صبح علی الطلوع که برا امتحانات وارد مدرسه میشدیم انگار به بلاد کفرِ آمریکای لاتین وارد میشدیم و کسانی که در طول سال تحصیلی از آوردن یک عدد خیار چنبر هم به مدرسه مضایقه میکردند الان داشتند به فتوای عمه خانم و ننه جانشان پکیج کامل تغذیه را به بدن میزدند و به خاک میبردند و در طول امتحان هم هر ۵ دقیقه یک بار به قدری تشنگی به بصل النخاع ایشان فشار وارد میکرد که انگار استسقا گرفتند و اگر در آن ساعت و جلوی چشمان ما آب کوفت نکنند ذات الریه میگیرند و به درک واصل میشوند .
البته و با وجود این باز جای شکرش باقیست که همه سحری خورده بودند و هنوز آنقدرها هم کافر نشده بودند و من با دیدن ایشان در مراسمات افطاری یقین حاصل میکردم که هنوز رگههایی ایمان در قلب ایشان هست.
عصرها هم که معمولا به نیت صلهی رحم و با نیت یک مهمانی مفرح به منزل ابویِ والده میرفتیم هم باز شاهد آثار بلاد کفر هندوستان بودیم که پدربزرگمان را بر آن داشته بود که مثل مرتاضهای هندی به ریاضت بپردازد و با تمام قوا تمام آثار و عواقب روزه برای بدنش را تحمل کند تا به زور مرتکب فعل حرام «روزهای که برای بدن ضرر دارد» شود. ان شاء الله که مقبول درگاه نفس ایشان واقع گردد.
اذان هم که میشد ربنای شجریان را شنیده، نشنیده؛ صرفا جهت این که خرما یا آب گرم نخورده باشیم پارچ شربت را مثل گرسنگان سومالی هورت کشیده و تا ده ثانیه حیران میماندیم که با معدهی پر از شربت چطور به غذا حمله کنیم که البته این تحیر هم به نوبهی خود بیشتر از ده ثانیه نمیتوانست مانع خرس گریزلی گرسنهی درون ما گردد ولی از آنجا که دست بالای دست بسیار است شکم درد بالاخره کار خودش را میکرد و تا ساعتی مانع خوردن ما میشد، البته فقط تا ساعتی.
خلاصه که وقتی این بود شروع تابستان، تو خود حدیث مفصل و از این حرفها. مشکلات معیشتی نیز آنچنان رونق اقتصادی در ما ایجاد کردند که هنوز دستم بو میدهد.
شاید بپرسید که چرا دستم بو میدهد!؟ علتش را باید در قیمت سرسامآور پوشک جویا شد که انسان را وادار میکند در وحلهی اول از خواروبار فروش محل تقاضای نسیه کند و او هم در مقابل خواروبار شما را جلوی چشمتان دوباره در قفسه بچیند و شما هم مجبور شوید از کهنه به جای پوشک استفاده کنید که البته فقط هفتهی اول آن مشکل است و کم کم این سوال که من چه گناهی مرتکب شدهام که باید کهنهی بچه بشورم در ذهنتان تداعی میشود و بعدا یادتان خواهد آمد که علت چیزی نیست جز بدون مجوز گوش کردن ربنای استاد شجریان!
این بود انشای من…
ثبت ديدگاه