بلبشوی فضای مجازی
ببندین اون شیرفلکه رو
۴:۱۵ ب٫ظ ۱۷-۰۱-۱۴۰۳
محمدرضا در حال نوشیدن چای است و سر در گوشی دارد، چای داغ را یکباره سر میکشد و زبانش میسوزد و جیغ بلندی میکشد. این صحنه در لایو آموزشی «خدا یکی یار یکی، دل یکی دلدار…» ناصرالدین شاه ضبط میشود.
رضاخان از زیر پتو: اژ بش شرش تو اون بیشّاحابه.
هویدا: همین گوشیها شده بلای جون!
ناصرالدینشاه: البته بستگی داره چهجور ازش استفاده کنی، چون محتوای مفیدم داره (استیکر «فقط تو در قلب من جاداری» را کپی و سند تو ال میکند.)
(هویدا در حال فوت کردن زبان محمدرضاست.)
محمدرضا با زبان بیرون آمده: ببن او اههنهو بوهیر هفمون هرد.
ناصرالدینشاه: چی گفت؟
هویدا: میفرمایند ببند اون دهنتِ رِ، بوی سیر خفهمون کرد.
هویدا: ولی قربان فوت نکنم تاول میزنهها.
ناصرالدین شاه: تاول چیه. یه پماد خوب از یه شرکت معتبر بهت معرفی میکنم روزی دوبار بمال. همه پرزا رو میشوره میبره.
چنگیزخان: همونیکه واسه تاول زخم سم اسب منم معرفی کردی و اسب بدبختم شده یابوی بی یال و کوپال؟
ناصرالدینشاه بی توجه به چنگیزخان ادامه میدهد: فقط بگو از طرف پیج من اومدی بهت ده درصد تخفیفم میدن.
محمدرضا دوباره جیغ میکشد و گوشی را پرت میکند. هویدا گوشی را برمیدارد و نگاهی میاندازد و حالت چندشی میگیرد.
هویدا: اوووف. چرا کسی جلوی این مردک رو نمیگیره. هر روز داره از این کاراش فیلم میذاره.
چنگیزخان (هیجانزده): آغامحمدخانه؟ امروز چندتا چشم درآورده؟
ناصرالدینشاه: من نمیدونم چهجور اجازه میدن این چیزای خشن پخش بشه؟
رضاشاه سرش را از زیر پتو بیرون آورده و سرفه میکند.
هویدا: صفا باشه.
چنگیزخان: از محتوای مستهجن بابای این که بهتره.
محمدرضا: درست حرف بزن. این به درخت میگن.
هویدا ذوق میکند: دیدید خوب شد قربان.
محمدرضا زبانش را بیرون آورده و به آن نگاه میکند.
رضاخان: اگه همین آموزشهای من نباشه که جوون مردم یا اُوردوز میکنه یا خونه رو به آتیش میده.
رضاخان رو به جمع: آقا یه هل بدین منم ۸۰کا بشم دیگه.
محمدرضا: قضیه تنور رو بذار. ملت تشنه شنیدنن.
ناصرالدینشاه: نه تو رو خدا. همینجوریشم بعد صبحبخیر روزانه شوهرعمه تاج الملوک، چشممون به استکیر تنور و آتیش بابات روشن میشه.
رضاخان: هووووم… کاش حداقل این ربعمون بود. میگفتیم یه بالانس بزنه بلکه یکم ویومون بره بالا.
محمدرضا: ولی فالور تو صداقته. از وقتی مصاحبهای که توش گفتم زنا هیچی نمیفهمن رو گذاشتم، لایک و ویوم که رفته بالا هیچی پستمم رفته اکسپلور.
هویدا: قربان، تبلیغاتم قبول میکنین؟
رضاخان: لابدم که میخوای خودکار بیکت رو بکنی تو پاچه ملت؟
ناصرالدینشاه رو به هویدا: عباس این فیلتر فیلتر که میگن سیبیلم میپوشونه؟
هویدا: قربان، جبروت شاهنشاهی به سیبیله، برا چی میخواید از بین ببریدش؟
ناصرالدینشاه: نه بابا. سیبیل ضعیفه رو میخوام فیلتر کنم.
هویدا: از اون لحاظ… بدین به من گوشی رو… آهان.. بفرما.
ناصرالدینشاه در دمی که عکس را میبیند غش میکند. بقیه دورش جمع میشوند و آب به صورتش میپاشند.
محمدرضا: احمق نمیدونی این سوگلیش حشمت الملوک بوده و این رو ببینه اوردوز میکنه؟
ناصرالدینشاه هر چنددقیقه یکبار به هوش میآید و سیسی جونی میگوید و دوباره از حال میرود.
صدای پیامک گوشی رضاخان میآید، پیام را میخواند.
رضاخان عصبانی: ممرضا جلوی زنت رو میگیری یا خودم بدم فیلترش کنن؟
محمدرضا: باز چه آتیشی بهپا کرده؟
رضاخان: عصمت المکلوک جشن گودبای پمپرز علیرضا رو دیده میگه الا و بلا منم باید واسه غلامرضا مثل همون رو بگیرم.
هویدا: مگه شاهزاده غلامرضا هنوز جیشش رو نمیگه؟
محمدرضا سقلمهای به هویدا میزند.
ناصرالدینشاه به هوش میآید: عباس ساکت رو ببند بریم.
محمدرضا: عه تو هم هی عباس عباس میکنی. حالا درسته تو این پیچ تاریخی همهمون به هم رسیدیم؛ ولی قرار نیست نخستوزیر من رو پیشکار خودت بکنی که.
ناصرالدینشاه: میخواستم بیاد باهم بریم قندهار مرمر بیارم واسه قصر جدیدم؛ ولی حالا مجبورم با خود سیسی جون از تفلیس و ارمنستان و هراتمون رد بشیم برسیم قندهار. لایو میذارم براتون شمام ببینین. (خنده موذیانهای میکند!)
رضاخان: خاک تو سرت که بحرینم دادی رفت که حالا این خِلّو واسه ما قپیش رو بیاد.
محمدرضا: بابا فرح بببینه عکس و فیلمای سفر اینا رو بدبختم میکنه.
رضاخان: تنها راهش اینه بدی اینترنت این پیچ تاریخی رو قطع کنن. والا منم به همون سرب داغ روزانه راضیترم تا تحمل این بلبشوی مجازی.
محمدرضا: موافقم… ببندین اون شیرفلکه اینترنت رو.
ناصرالدینشاه: نـــــــه. من سیسی رو میخوااام.
ثبت ديدگاه