بلبشوی فضای مجازی
ببندین اون شیرفلکه رو

محمدرضا در حال نوشیدن چای است و سر در گوشی دارد، چای داغ را یکباره سر می‌کشد و زبانش می‌سوزد و جیغ بلندی می‌کشد. این صحنه در لایو آموزشی «خدا یکی یار یکی، دل یکی دلدار…» ناصرالدین شاه ضبط می‌شود.

رضاخان از زیر پتو: اژ بش شرش تو اون بیشّاحابه.

هویدا: همین گوشی‌ها شده بلای جون!

ناصرالدین‌شاه: البته بستگی داره چه‌جور ازش استفاده کنی، چون محتوای مفیدم داره (استیکر «فقط تو در قلب من جاداری» را کپی و سند تو ال می‌کند.)

(هویدا در حال فوت کردن زبان محمدرضاست.)

محمدرضا با زبان بیرون آمده: ببن او اههنهو بوهیر هفمون هرد.

ناصرالدین‌شاه: چی گفت؟

هویدا: می‌فرمایند ببند اون دهنتِ رِ، بوی سیر خفه‌مون کرد.

هویدا: ولی قربان فوت نکنم تاول میزنه‌ها.

ناصرالدین شاه: تاول چیه. یه پماد خوب از یه شرکت معتبر بهت معرفی می‌کنم روزی دوبار بمال. همه پرزا رو می‌شوره می‌بره.

چنگیزخان: همونیکه واسه تاول زخم سم اسب منم معرفی کردی و اسب بدبختم شده یابوی بی یال و کوپال؟

ناصرالدین‌شاه بی توجه به چنگیزخان ادامه می‌دهد: فقط بگو از طرف پیج من اومدی بهت ده درصد تخفیفم می‌دن.

محمدرضا دوباره جیغ می‌کشد و گوشی را پرت می‌کند. هویدا گوشی را برمی‌دارد و نگاهی می‌اندازد و حالت چندشی می‌گیرد.

هویدا: اوووف. چرا کسی جلوی این مردک رو نمی‌گیره. هر روز داره از این کاراش فیلم می‌ذاره.

چنگیزخان (هیجانزده): آغامحمدخانه؟ امروز چندتا چشم درآورده؟

ناصرالدین‌شاه: من نمی‌دونم چه‌جور اجازه می‌دن این چیزای خشن پخش بشه؟

رضاشاه سرش را از زیر پتو بیرون آورده و سرفه‌ می‌کند.

هویدا: صفا باشه.

چنگیزخان: از محتوای مستهجن بابای این که بهتره.

محمدرضا: درست حرف بزن. این به درخت میگن.

هویدا ذوق میکند: دیدید خوب شد قربان.

محمدرضا زبانش را بیرون آورده و به آن نگاه می‌کند.

رضاخان: اگه همین آموزش‌های من نباشه که جوون مردم یا اُوردوز می‌کنه یا خونه رو به آتیش می‌ده.

رضاخان رو به جمع: آقا یه هل بدین منم ۸۰کا بشم دیگه.

محمدرضا: قضیه تنور رو بذار. ملت تشنه شنیدنن.

ناصرالدین‌شاه: نه تو رو خدا. همینجوریشم بعد صبح‌بخیر روزانه‌ شوهرعمه تاج الملوک، چشممون به استکیر تنور و آتیش بابات روشن می‌شه.

رضاخان: هووووم… کاش حداقل این ربعمون بود. می‌گفتیم یه بالانس بزنه بلکه یکم ویومون بره بالا.

محمدرضا: ولی فالور تو صداقته. از وقتی مصاحبه‌ای که توش گفتم زنا هیچی نمی‌فهمن رو گذاشتم، لایک و ویوم که رفته بالا هیچی پستمم رفته اکسپلور.

هویدا: قربان، تبلیغاتم قبول می‌کنین؟

رضاخان: لابدم که می‌خوای خودکار بیکت رو بکنی تو پاچه ملت؟

ناصرالدین‌شاه رو به هویدا: عباس این فیلتر فیلتر که می‌گن سیبیلم می‌پوشونه؟

هویدا: قربان، جبروت شاهنشاهی به سیبیله، برا چی می‌خواید از بین ببریدش؟

ناصرالدین‌شاه: نه بابا. سیبیل ضعیفه‌ رو می‌خوام فیلتر کنم.

هویدا: از اون لحاظ… بدین به من گوشی رو… آهان.. بفرما.

ناصرالدین‌شاه در دمی که عکس را می‌بیند غش می‌کند. بقیه دورش جمع می‌شوند و آب به صورتش می‌پاشند.

محمدرضا: احمق نمی‌دونی این سوگلی‌ش حشمت الملوک بوده و این رو ببینه اوردوز می‌کنه؟

ناصرالدین‌شاه هر چنددقیقه یکبار به هوش می‌آید و سی‌سی جونی می‌گوید و دوباره از حال می‌رود.

صدای پیامک گوشی رضاخان می‌آید، پیام را می‌خواند.

رضاخان عصبانی: ممرضا جلوی زنت رو می‌گیری یا خودم بدم فیلترش کنن؟

محمدرضا: باز چه آتیشی به‌پا کرده؟

رضاخان: عصمت المکلوک جشن گودبای پمپرز علیرضا رو دیده میگه الا و بلا منم باید واسه غلامرضا مثل همون رو بگیرم.

هویدا: مگه شاهزاده غلامرضا هنوز جیشش رو نمی‌گه؟

محمدرضا سقلمه‌ای به هویدا می‌زند.

ناصرالدین‌شاه به هوش می‌آید: عباس ساکت رو ببند بریم.

محمدرضا: عه تو هم هی عباس عباس می‌کنی. حالا درسته تو این پیچ تاریخی همه‌مون به هم رسیدیم؛ ولی قرار نیست نخست‌وزیر من رو پیشکار خودت بکنی که.

ناصرالدین‌شاه: می‌خواستم بیاد باهم بریم قندهار مرمر بیارم واسه قصر جدیدم؛ ولی حالا مجبورم با خود سی‌سی جون از تفلیس و ارمنستان و هراتمون رد بشیم برسیم قندهار. لایو می‌ذارم براتون شمام ببینین. (خنده موذیانه‌ای می‌کند!)

رضاخان: خاک تو سرت که بحرینم دادی رفت که حالا این خِلّو واسه ما قپی‌ش رو بیاد.

محمدرضا: بابا فرح بببینه عکس و فیلمای سفر اینا رو بدبختم می‌کنه.

رضاخان: تنها راهش اینه بدی اینترنت این پیچ تاریخی رو قطع کنن. والا منم به همون سرب داغ روزانه راضی‌ترم تا تحمل این بلبشوی مجازی.

محمدرضا: موافقم… ببندین اون شیرفلکه اینترنت رو.

ناصرالدین‌شاه: نـــــــه. من سی‌سی رو می‌خوااام.

 

ثبت ديدگاه




عنوان