جمع دوستانه در کافه
برایش مهم نیست

روزی روزگاری آمریکا، فرانسه، آلمان و چندتا از رفقای دیگرشان در کافه نشسته بودند و داشتند کافی می‌نوشیدند و خاطرات گذشته خود را مرور می‌کردند و آه می‌کشیدند. 
آمریکا جرعه‌ای از کافی خود را نوشید و گفت: بست فرندها دیدید از کجا به کجا رسیدیم!!؟ 
فرانسه اشک گوشه چشم خود را پاک کرد و گفت: آره دیدی روز رای گیری سازمان ملل چی شد از ۱۹۳ تا کشور فقط ۶ تا کشور مخالف «حق رسمیت فلسطین در تعیین سرنوشتش» بودند، آخه چرا؟ 
آلمان گفت: ولی میکرونزی و نائورو رو از کجا پیدا کردید؟ 
آمریکا آب بینی خود را بالا کشید و گفت: ترامپ اینها را زیر پونز گذاشته بود برای روز مبادا. 
آمریکا و فرندهایش داشتند برای اوضاع و احوال خود زاری و به در نگاه می‌کردند و آه می‌کشیدند که ناگهان آژانس انرژی اتمی همراه با نامزد خود دست در دست و شانه به شانه وارد کافه شدند، همین که چشم آژانس به آمریکا و فرندهایش افتاد خواست برگردد که آمریکا او را صدا زد و گفت: بیا آژانس جان تو هم به جمع درد دل ما بپیوند. 
آژانس اتمی می‌دانست مدتیست آمریکا حالش خوب نیست، چند تا تصویب قطعنامه توی پاچه‌اش می‌کند، پس با اکراه در جمع‌شان نشست. 
آمریکا گفت: چه خبر چه می‌کنی آژی جون؟ 
آژانس اتمی که می‌دانست می‌خواهد به کجا برسد گفت: صبح تا شب دنبال یک تکه نان حلال. 
آمریکا گفت: خب خوبه! قبض برق و آب را هم دادیم، برایت وات فرستادم چک کن. حالا که دیدمت یک قطعنامه علیه ایران تصویب کن عمو ببینه. 
آژانس اتمی عرق پیشانی خود را خشک کرد و گفت: نصف پرونده‌های مربوط به قطعنامه علیه ایران هست، ایرانی‌ها این قطعنامه‌ها را کتف مبارک‌شان هم نمی‌گیرند و به ریش نداشته‌مان می‌خندند. 
آمریکا گفت: این چیزها دیگر به تو مربوط نیست برو قطعنامه را تصویب کن تا ندادم آب، برق، گاز و حقوق بچه‌ها را قطع کنند. جوری حرف میزنی انگار کار دیگری می‌توانیم بکنیم در برابر این ابرقدرتِ چغر!
 آژانس که اعتراف آمریکا را شنید با ابراز نگرانی از این رفتار، دست نامزد خود را گرفت و از کافه خارج شد تا طبق دستور اربابش قطعنامه‌های درخواستی علیه ایران را تصویب کند.

ثبت ديدگاه