کارآفرینی در گذر زبان
«تاریخچه»ای که فقط «چه» است
۹:۲۹ ب٫ظ ۰۶-۰۵-۱۴۰۳
میلیونها سال پیش، در اولین ثانیههای حضور انسانهای اولیه بر روی زمین، وقتی که هیچ چیز برای کسی مهم نبود و تنها تفریح مردم فوت کردن آشغال بین انگشتان پایشان بود، یکدفعه یک نفر فریاد زد: «حالا شام چی بخوریم؟» حتی در برخی از نقلها در ادامه گفت: «نگاه توروخدا! بچهم پوست استخون شده!» محققان دقیقا نمیدانند او که بود و از کجا میدانست شام چیست و خوردنی هست یا پوشیدنی و اصلا بچه چی میگوید این وسط؟ ولی چیزی که واضح است، آن است که او اولین کار را آفرید، یعنی پختن! اولین کارآفرین شد، یعنی مادر!
حالا که با خواندن این داستان، چشمتان پر از اشک شد تا دلها آماده است، بروید دست و پای مادرتان را ببوسید تا قضیه واقعی را برایتان بگویم!
البته نه اینکه این داستانی بیش نباشدها، بلکه این داستانی بیش نیست، بر اساس واقعیت. مگر مادرها کم زحمتتان را کشیدهاند؟!
در واقع از تاریخچه کارآفرینی چیز زیادی در دست نیست. به خاطر همین ما مجبور شدیم به تاریخ آن مقادیر اندکی آب ببندیم! وگرنه اگر خیلی دوست دارید از تاریخ کارآفرینی بدانید، باید این عبارت را جستجو کنید: «تاریخچه+کارآفرینی»، که تازه بعد از چند تا مطلب ویکیپدیا درباره اینکه کارآفرینی چی هست اصلا، برسید به یک مطلب که تازه فقط درباره واژه کارآفرینی بهتان بگوید که فیلسوف «آدام اسمیتْ» نامی آن را سیصد سال پیش در اسکاتلند استفاده کرده!
خلاصه این مطلب بیشتر «طنزیم تعریف» است تا «طنزیم تاریخ»!
پس فعلا با خود کارآفرینی آشنا شوید! به زبان ساده، فرایند کارآفرینی از جایی آغاز میشود که فرد بگوید:«عه! چالش!» اگر فرد در این مرحله نگوید «بیخیال بابا، حوصله داریم مگه!» و به تلاش برای پیدا کردن راهحل بپردازد، احتمالا کمی بعد به نقطهای میرسد که میگوید:«عه! راهحل!» حالا نوبت پیچ تاریخی است که کارآفرین بالقوه را به کارآفرین بالفعل تبدیل میکند. یعنی وقتی که فرد برای حل چالش، کسبوکاری را براساس راهحل به وجود میآورد.
حالا با توجه به این توضیحات، نمیگویید دم مادر گرم که کسبوکارش هم فقط کار است نه کسب؟ پس بلند شوید یک بار دیگه پیشانی مادرتان را ببوسید، نویسنده ببیند!
ثبت ديدگاه