مشت بر دهان استيضاح!
ترفندهای زیرکانه بقا با وزیر
۱۱:۱۰ ق٫ظ ۰۲-۱۲-۱۳۹۶
پادشاهی را وزیری بود به غایت مایعِ حیات به زیر کاه که مردم به واسطه کاردانی او هر روز خطوط فقر را در نوردیده و به سطور پایین تر میشتافتند و در مقابل نوچه ها و خویشان او دست به هر زباله ای که میزدند چون کیمیا آن را به پول مبدل مینمودند.
روزی یکی از این نوچه های کیمیاگر که از قضا مسئول صنایع ریلی مملکت نیز بود ظلمی بر مردم وارد گشت که برای کنترل خشم عمومی مجبور به استعفا شد.
نوچه ی بی نوا که کینه ی مردم را به دل گرفته بود برای عرض حاجت نزد وزیر شتافت و از او راهنمایی خواست و وزیر هم که او را از نیکان سرای خود میدانست با دار الاماره ی شهر برای معاون اولی والی شهر هماهنگی کرد تا او را بر کرسی معاونت بنشانند.
مدتی بعد نیز وزیر که مخاطف طرح های مذخرف بود، طرحِ وزیر نالایق قبلی را در باب مسکن به کلی ملغی اعلام کرد و حتی وقتی دانست، در زلزله ای که در یکی از بلاد رخ داده، تنها دو نفر از کشته شدگان از اهالی این خانه ها بوده اند، تا دو هفته به آنجا نرفت تا اندکی اعصابش راحت شود و پس از رفتن هم افاضه داشت که: “ما وضیفه ای نداریم که برای مردم خانه درست کنیم…” و به همین سادگی قائله را ختم به خیر گردانید .
حتی بعد ها که هواپیمایی از همان نوع که قرار بود از مملکت دیگری داخل کند، سقوط کرد او خم به ابرو نیاورده ودر اولین اقدام گفت که “مشکل از هواپیما نبوده است! ” و حال آن که از گزارش نقص فنی آن طیاره در هفته های گذشته شبکان اجتماعی پر بود .
اما ماجرا به اینجا ختم نشد و پس از آن هم هریک از موالیان دربار وزیر که راه را یاد گرفته بودند برای دوباره چیره شدن بر مردمی که از ایشان کینه به دل گرفته بودند به سرای وزیر می آمدند و پس از دریافت وجه نقد و یا حواله ی حاجت خود به خانه برگشته و باقی عمر را با آب باریکه ی حق اوقات فراغت فرزندان خود گزران زندگی میکردند .
و هر بار که ایادی استکبار شرایط استیضاح وی را فراهم می آوردند، وکلای مردم با درایت و کاردانی خویش رأی اعتماد بیشتری به او داده و مشت محکمی بر دهان منتقدین میکوفتند .
ثبت ديدگاه