بخشی از دفتر خاطرات محرمانه محمدرضا پهلوی
تمام شد، رفت!

۲۲ بهمن ۱۳۵۷/شب نحس

 

تمام شد رفت. اینهمه سال تلاش و زحمتمان برای رشد و اعتلای مملکت، رفت روی هوا. خمینی و مردم پیروز شدند. برای خودشان دولت تشکیل دادند، وزرای ما رِ با یک لگد از پشت میزها کنار زدند و بختیار هم معلوم نیست کدام گوری قایم شده. خبر مرگش مملکت رِ سپرده بودیم که برویم هوایی بخوریم. هوا توی سرمان بخورد، نه از مملکت برایمان چیزی ماند و نه آبرو. غمگینیم. چرا اینجوری شد؟

ما که برای مردم حجاب رِ برداشتیم، آزادی فراهم کردیم، شادی و نشاط رِ به مملکت آوردیم. برایشان جشن‌های تاریخی ساختیم تا تاریخ مملکتشان رِ حفظ کنند، حتی به زور چندتا مناسبت بیخودکی هم تویش چپاندیم که عشق کنند. آن همه مهمانی، خوشگذرانی، پس چی شد؟ یعنی دیگر حتی نمی‌توانیم ایالات تحت فرمانمان را عروس کنیم؟ صدای الله اکبرهای دیشب و امروزشان به کاخ پادشاه مراکش هم رسید.

مگر پدر ما نبود که برای این مردم راه اهن ساخت؟ حالا کار نداریم اجنبی‌ها خودشان امدند ساختند و کشیدند و بارکشی کردند و سربازهایشان را از این‌ور به آن‌ور کشیدند، مهم این بود که پدر ما اجازه داد. البته جرئت پدر پدر پدرمان هم نبود که اجازه ندهد، ولی بازهم. مثلا ما شاهیم ها… البته، دیگر شاه هیچ طویله‌ای نیستیم. حقیقت تلخی است، ولی باید بپذیریم که مردم مملکتمان انقلاب کردند، خمینی پیروز شد.

ثبت ديدگاه