در مسیر پیروزی
تو دلِ تاریخ

در ۶ آبان ۱۳۳۸ در حالیکه هوا هنوز تکلیفش با خودش مشخص نشده بود و نمی‌دانست گرم باشد و بسوزاند یا کاری کند که مردم از سرما سگ‌لرز بزنند و دست‌های‌شان را ها کنند، در محله سرچشمه تهران به دنیا آمد.
وی در عنفوان نوجوانی که هنوز پشت لبش سبز نشده بود و هی جلوی آینه لب‌ولوچش را به شکل خنده‌داری کج‌وکول می‌کرد تا ببیند بالاخره کی چهارتا دونه سبیل در آن محل می‌روید، به همراه برادرانش در گروه سرود مسجد «ها… ها… ها… ها…» سر می‌دادند و «ما گل‌های خندانیم» را می‌خواندند. سرانجام آن «ها… ها… ها… ها…» کردن‌ها در روز ۱۲ بهمن به ثمر نشست و در مراسم استقبال از امام خمینی (ره) به اجرای برنامه پرداختند و مشت محکمی به دهان آن‌هایی که می‌گفتند «این قرتی‌بازی‌ها زشته، قبیحه، مستهجنه» کوباندند.(۱)
در روزهای منجر به پیروزی انقلاب که مردم با تسخیر پادگان‌ها، اقدام به برداشتن توپ، تانک، فشفشه و حتی شیپور (۲) و درنهایت تخلیه اسلحه‌خانه‌ها می‌کردند وی با استفاده از لوله آب که دیگران فقط بلد بودند ته‌تهش در آن فوت کنند، نارنجک‌ دستی می‌ساخت. در همین راستا شب ۲۲ بهمن با پرتاب نارنجک، یک خودروی نظامی را مصادره و سرهنگ سوار بر آن را با گفتن «خبه… خبه… خوب اون پشت‌مشت‌ها قایم شدی‌ها!» به اسارت درآورد.
پس از پیروزی انقلاب در رشته صنایع (مهندسی صنایع‌ها نه صنایع غذایی!) پذیرفته شد و به ادامه تحصیل پرداخت و در کنارش ساخت تیر و ترقه را هم ادامه داد.
با تأسیس سپاه درحالیکه ۲۱ سال بیشتر سن نداشت و به تازگی چند تار سبیل پشت لبش جوانه زده بود با گفتن یک «یا علیِ» مشتی به عضویت سپاه درآمد و به عنوان مسئول اطلاعات منطقه‌ی ۳ سپاه شمال، مشغول به فعالیت شد. وی هرگز پیرامون شغلش به دیگران نگفت «یک اطلاعاتی درباره کارش هیچ‌وقت به هیچ‌کس هیچی نمی‌گه.» و تا مهر ۱۳۵۹ در آن سمت باقی ماند.
او بعد از عملیات ثامن‌الائمه، متوجه ضعف آتش پشتیبانی خودی شد و پی برد که برای پیشبرد جنگ لازم است که «حاجی‌ها مقدار زیادی نخود بفرستند»؛ ولی در آن زمان سنگین‌ترین سلاحی که سپاه در اختیار داشت، تعدادی خمپاره‌انداز، آرپی‌جی (ر.ک به پاورقی ۲ و شیپور و این صحبت‌ها)، تیربار و کلی آجر و پاره‌آجر (۳) بود.
از همین روی و البته روی‌های دیگر فکر تشکیل واحد توپخانه را در سرش می‌پروراند. سرانجام در پاییز ۱۳۶۰ طرح ساماندهی آتش پشتیبانی (همان خمپاره‌اندازها) را ارائه کرد.
در همین راستا و بعد از عملیات رفع حصر آبادان و فتح بستان، غنائمی تپل و خیرببینی از عراق، به دست آمد که بین آن‌ها چند آتشبار توپخانه بود. آن آتشبارها بلافاصله در همان منطقه علیه دشمن به کار گرفته شد و هی‌و‌هی و تپ‌وتپ توپ بر سرشان می‌خورد تا حالشان جا بیاید اساسی. سپس محسن رضایی که طرح او را پسندیده بود مسئولیت واحد توپخانه سپاه را بر عهده‌اش گذاشت و گفت: «دیگه ریش و قیچی دست خودت. ببینم چجوری سبیل این صدامیان رو دود می‌دی.»
برخی از دوستان (البته دوستانِ دوست‌نما و مثلاً دوست!) زمانی که شنیدند یک جوان متعهد به عنوان فرمانده توپخانه انتخاب شده، خندیدند و به تمسخر گفتند: «توپِ چه خانه‌ای؟! هه… هه…»؛ ولی او آن حرف‌ها (شما بخوانید آیه یاس‌ها!) برایش اهمیتی نداشت و فعالیت خود را شروع کرد. روز به روز اقدامات موثرتری انجام می‌داد و ضربات جبران‌ناپذیری بر دشمن وارد می‌کرد.
پس از صدور فرمان امام خمینی (ره) مبنی بر تشکیل نیروهای سه گانه سپاه پاسداران، در سال ۱۳۶۴ به سِمت فرماندهی موشکی نیروی هوایی سپاه منصوب شد. با پایان یافتن جنگ، کار او پایان نیافت. روزی نبود که برای نیل به اهداف والایی که از سال‌ها پیش در سر داشت اقدامی انجام ندهد. مرتب در مسیر افزایش بُرد (به معنای فاصلۀ افقی بین سلاح و هدف نه بردن و باختن. خواهشاً دقت کنید.) و قدرت موشک‌ها پیش می‌رفت. سرانجام در ۲۱ آبان ۱۳۹۰ درحالیکه مشغول آزمایش موشکی بودند بر اثر انفجار زاغه مهمات پادگان امیرالمومنین ملارد به شهادت رسید.
او که می‌خواست اسرائیل را نابود کند و روی سنگ قبرش هم آن را نوشت و سرانجام هم در آن مسیر به آرزویش رسیده‌بود، کسی نیست جز شهید «حسن طهرانی‌مقدم». یادش گرامی و راهش پررهرو.

پاورقی:
۱. برخی اعتقاد دارند که انگشتانشان را در چشم آن‌ها کردند و مشت نکوباندند. پیرامون این مطلب نگارنده نظر خاصی ندارد. و فقط می‌گوید فحوای کلام را بچسب و حال کن.
۲. براساس روایت شاهدان عینی، فردی آرپی‌جی یا به قول «کمال مشکینی» پی‌جی‌آر یا همان که با آن تانک می‌ترکانند را در عوض شیپور برداشته بود و اصرار و ابرام داشت که در آن بدمد؛ ولی هر چه می‌دمید صدایی از آن نمی‌آمد. از همین روی سرانجام به این نتیجه رسید که حتماً و قطعاً و ظاهراً یا شیپورش خراب است یا او بلد نیست بدمد!
۳. ظاهراً چند بلوک سیمانی و تعدادی هم پوکه توپ بوده که نگارنده از صحت اطلاعات بی‌خبر است.

ثبت ديدگاه




عنوان