راه راه: یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود. چوپان داشت گوسفندهایش را به همراه سگش پاپی به چرا میفرستاد، خودش برای اینکه کرونا نگیرد داده بود چراگاه را دوربین مداربسته بگذارند و داشت از توی خانه دوربینها را میدید که نکند گرگ به گله حمله کند. البته پاپی هم بود و بعید بود هر گرگی از سگ همقد پراید نترسد.
چوپان داشت توی دروبینها نگاه میکرد که دید حوصلهاش سر رفته. مردم در سوپرگروه روستا داشتند در مورد کرونا و شیوع آن در روستا حرف می زدند. فوری به پیام شاطر که گفته بود نانها را قبل از رساندن به در خانههای مردم با الکل میشوید ریپلای زد و نوشت: کجایین که گوسفنداتون رو گرگ خورد. بعد هم چند تا از این ایموجی ترسهای بنفش گذاشت.
مردم روستا تا پیام چوپان را دیدند به طرف چراگاه حرکت کردند. وقتی به آنجا رسیدند دیدند که پاپی مثل شیری بالای سر گوسفندان است و چوپان دروغ گفته. چوپان که مردم را در دوربین میدید در گروه نوشت: اسکلتون کردم. خخخخ.
مردم به خانههایشان برگشتند. روز بعد چوپان وقتی بازهم حوصلهاش سر رفته بود رفت توی گروه و به پیام دکتر روستا ریپلای زد و گفت: دکتر کرونا مهمتره یا گوسنفدای مردم؟ گوسفنداشون رو گرگ تیکهپاره کرد. مردم اینبار با ماسک و دستکش به محل چرا رفته بودند و دیده بودند بازهم پاپی همچون شیری بالای سر گله است. وقتی چوپان در گروه خبر از اسکل شدن دوباره مردم داد و ایموجی خنده گذاشت، کدخدا او را از دادن پیام در گروه محروم کرد.
روز سوم چوپان داشت در خانه با گردوهایش گردوبازی میکرد که در دوربین دید یک گرگ از دور به گله نزدیک میشود. میدانست که گرگ از پاپی میترسد ولی مطمئن نبود گرگی که دوتای پاپی هیکل دارد و به اندازه نیسان است از پاپی میترسد یا نه. تا الان گرگی به این بزرگی ندیده بود. سریع موبایلش را برداشت و تا آمد در گروه خبر بدهد دید که محروم شده. به پیوی کدخدا رفت و در آنجا نوشت ولی کدخدا آنلاین نبود. به پیوی دکتر رفت و در آنجا خبر داد ولی او هم آنلاین نبود. به پیوی شاطر رفت و خبر داد ولی شاطر که آنلاین بود فقط یک انگشت شست برای او فرستاد. به پیوی چند نفر دیگر هم رفت ولی وقتی دید کسی به حرف او توجه نمیکند نشست و پاره شدن پاپی و گوسفندان را توسط گرگ نیسان هیکل تماشا کرد.
ما از این داستان نتیجه میگیریم که نباید به خاطر گله هم که شده خانه را ترک کنیم. کرونا خطرناک است.
ثبت ديدگاه