در انتخابات شورای دانشآموزی چه میگذرد؟
خاطرات روزانه یک آدم!
۱۰:۱۴ ب٫ظ ۱۰-۰۸-۱۴۰۲
دفترچه خاطرات عزیزم،
امروز به همراه برادر کوچکم به مدرسهشان رفتم. گویا امروز روز انتخابات شورای دانش آموزی بود و کاندیداها باید سر صف برنامههایشان را برای مدرسه و دانشآموزان بازگو کرده و رای جمع میکردند.
نفر اول پشت میکروفون قرار گرفت. اسمش مجید بود. توی میکروفون بلند فوت کرد. استدلالش هم این بود که آدم باید طوفانی شروع کند!
برنامههایش را گفت و به نظرم برای شورا شدن شخص خوبی بود. برنامه داشت که آخر هر سال، کتابهای درسی افرادی که دیگر کتابهایشان را نمیخواهند جمع کند و برای سال بعد به افراد بیبضاعت مدرسه یا شهر بدهد. یکی دیگر از برنامههایش هم این بود که یکی از اتاقهای مدرسه را تبدیل به یک سالن مطالعه همگانی کند که مثلاً اگر کسی در درسی مشکل دارد، دوستش بیاید و برای او توضیح دهد تا مشکلش رفع شود.
نفر بعد رضا جمشیدی بود. این کاندیدا قصد داشت که حیاط مدرسه را چمن بکارد تا بچهها درون آن فوتبال بازی کنند. بچهها هم کلی برایش دست زدند؛ ولی هیچکدام به مثلثی بودن زمین حیاط مدرسه فکر نکرده بودند! در آخر هم رضا دسته کلیدی از جیبش در آورد و خطاب به رییسجمهور سابق کشور با شعار «حسن نگو کلید کلید، رضا داره دسته کلید» به صحبت خود پایان داد.
نفر بعد اشکان مظفری بود. اشکان با گفتن اینکه «قفلهای مدرن رو نمیشه با دسته کلیدهای قدیمی باز کرد» با یک دیس سنگین به رضا، سخنرانی انتخاباتی خود را شروع کرد. بعد از رضا، شلنگ را روی مجید گرفت و برنامهاش این بود که سالن مطالعهای که مجید قصد درست کردنش را داشت به گیمنت تبدیل کند. این را که گفت، بچهها همچون مریدان، جامه دریدند و نعره برآوردند.
اشکان هم که از این حجم از استقبال ذوق زده شد بود، برنامههای بعدی خود را هم گفت. برنامه داشت که نه تنها زمین مثلثیای که رضا میخواست چمن بکارد را چمن بکارد، بلکه داخل کلاسها هم چمن بکارد تا اگر بچهها در حین درس خسته شدند، با معلم فوتبال بازی کنند.
تا اینجا هنوز رای نصف بچهها و من -به عنوان یک بزرگتر را- بهدست نیاورده بود. اینجا بود که آس خود را رو کرد. پشت میکروفون لحظهای سکوت کرد و ناگهان گفت: «اگر به من رای بدید، از اینجا به مدرسه دخترونه براتون تونل میزنم»
اینجا بود که نه تنها آن نصف باقیمانده به طرفدارانش پیوستند، بلکه من هم از خود بی خود شدم و فریاد زدم «اشکان دوستت داریم» که با نگاه مدیر مدرسه متوجه اشتباه خود شده و توبه کردم.
باقی برنامههای اشکان هم عبارت بودند از بردن بچههای مدرسه به یک اردوی یک ماهه به اروپا بهصورت مختلط و همچنین اهدای یک دستگاه PS5 به هر رای دهنده؛ که با تشویق شدید طرفداران مواجه شد.
بعد از اتمام سخنرانیهای انتخاباتی و رفتن بچهها به کلاس، به خانه برگشتم.
ظهر وقتی برادرم از مدرسه آمد نتایج را از او پرسیدم و گفت که اشکان اول، رضا دوم و مجید سوم شده بود. ابتدا خندیدم؛
ولی ناگهان این نتیجه، من را به فکر فرو برد…
ثبت ديدگاه