خر نامه
۱۲:۲۶ ب٫ظ ۱۵-۰۴-۱۳۹۸
راه راه: خراب: خر در آب، آبگوشتی که از گوشت خر باشد.
خرزین: اسمی آهنگین و بهروز برای نامگذاری کودکان پسر.
خرانه: اسمی ظریف و بهروز برای نامگذاری کودکان دختر.
خروار: شبیه خر، کسی که ادای خر را در میآورد چه در حرکات، چه در سکنات.
خرابه؟: نه، بزباشه، آنچه آبگوشت باشد.
خربزه؟: نه، خر الاغه، سوالی بچهگانه برای دست انداختن طرف.
خرپشته؟: نه، داخل طویله است. سوال کسی که دنبال خرش میگردد.
خربند: گروه موسیقی نیست. آنچه خر را به آن میبندند.
خریسوپولیس: اسم قدیمی اسکندر به یونانی
خردپرست: خری که دپرست است
خرده خری: خرید برای احتکار کلان اجناس. ایراد خرکی. خرده خرکی. گیر بانکها در مسیر ندادن وام.
خردر: درِ خرکی، درِ بزرگ. خردر، دره خر.
خربار: بارهای بسیار بزرگ و زیاد. جهازهای الکی و زائد نوعروسان.
خرخار: خارهای بزرگ. خار مغیلان.
خرخوار: خری که به خواری افتاده است. گیرنده وامهای ۴۲ درصد سود، همراه با دیرکرد و جریمه سود و سود سود.
خرخوار: شخصی که آبگوشت خر به خوردش دادهاند. مسافر بین راهی.
خرکار: شخص زحمت کش که بهخاطر گرفتن چندرغاز حقوق نجومی مجبور است گاهی سر کار برود.
خرزار: منطقهای مملو از خر. قبرس. خری که زاری کند(عاشق) کشته مرده غرب، روشنفکر.
خرضار: خر مضر و آسیب رسان. خری که با جفتک بزند به زیر میز مذاکره.
خرخار: خارشهای شدید پشت شانه.
خرخاکی: تواضع بیخود. سواری دادن به غیر. خوشبین به آمریکا.
خرخانه: خانه بزرگ، ویلا. خانه فلان آقازاده.
خرخری: رفتار خرکی.
خرخری: عمل و پیشه خریدن خر. تجارت خر.
خرمن: روانپریش. خود خر پندار.
خرناس: خر مردم. خدمتگزار، شعار انتخاباتی برای جمع کردن رای مردم.
خرک: خر تو. مرکبی که بر آن سوار میشوی. پراید. خَرَک: خر کوچک. خر ناتوان. خر زهوار در رفته. شرکت سایپا.
خرت: آنچه که پرت باشد
خَرت: خر تو.
خرد: خر دال. گزینهای که الف و ب و جیم نیست. گزینه آخر. گزینه روی میز. جفتک. عرعر.
خراش: خری که در آش شله قلم کار به کار رفته است.
خران: عمل خریدن. پیش فروش پراید ۶۰ میلیونی.
خران: آنکه میخرد. تاجر. واردکننده کود انسانی. خران: خرها.
خراز: خری که از ترکیه پارچه وارد میکند
خروَش: بد صدا. خواننده زیرزمینی. کسی که صدایش به خر ماند. موسیقی و رقص مدارس
خرابی: خری که در خشکی نباشد. خرابی: ویرانی. مسئول بیکفایت.
خراج: کسی که از مرحله شاخ اینستا بودن گذشته و آج درآورده است
خرامان: در امان ماندن از خر. گاوی که از جفتک خر، امان میخواهد. عربستان
خرتوخر: بههم ریخته. شلوغ. بینظم. هرکیبههرکی. ستاد تنظیم بازار
خرج: خر جیم. خری که از زیر بار مسئولیت جیم میزند. سلبریتی در پاسخگویی به مردم
خرجان: اصطلاحی که زوجین پس از دلوقلوه گرفتن و فدا شدنهای اوایل نامزدی، برای صدا زدن هم بهکار میبرند. فحش.
خرمغز: روشنفکری که پس از چندین بار کودتای آمریکا در کشورش، باز آنجا را قله دموکراسی میداند
خریدار: خری که لَنگ نعل است. خرِ بر دار.
خرخیزستان: نام قدیمی یک کشور. نام قرقیزستان.
خرخوار: خوردن بیش از حد، سیری ناپذیر. آقازاده. نجومی خور. مختلس. رئیس صندوق ذخیره فرهنگیان. ب.ز م.ج خ.ر س.گ
خیلی خیلی عالی بود
بعضیاش خیلی عالی بود ، خیلی خوب ربط داده بودید
خرزار
خرخاکی
خرک
خران
خرامان
خرجان
خرمغز
خرخوار
چرا بر اساس حروف الفبا نیست؟ بهتر نبود؟